ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی، زحمت و تصدیع و آزردگی. (از ناظم الاطباء). زحمت دادن. رنج رسانیدن. زحمت کردن. زحمت رسانیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، انبوهی و فشار بر یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، تنگی نمودن بر کسی. (از منتخب اللغات) (از غیاث اللغات)
ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی، زحمت و تصدیع و آزردگی. (از ناظم الاطباء). زحمت دادن. رنج رسانیدن. زحمت کردن. زحمت رسانیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، انبوهی و فشار بر یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، تنگی نمودن بر کسی. (از منتخب اللغات) (از غیاث اللغات)
مزاعمه. رجوع به مزاعمه شود، شهادت: این هر دو لفظ (شهادت و مزاعمت) بر یکی معنی همی روند. (التفهیم ص 480)، طلب کردن کوکب است زعامت برجی را که در او حظی دارد به اتصال نظر یا به اتصال محل و آن کوکب را مزاعم آن برج خوانند و شهادت دو نوع بود یکی مزاعمت و دیگر دلالت بر غرض طالع سایل و بدین سبب مزاعم را شاهد خوانند و دلیل را نیز. (کفایه التعلیم از حاشیۀ صفحۀ 480 التفهیم چ جلال همائی)
مزاعمه. رجوع به مزاعمه شود، شهادت: این هر دو لفظ (شهادت و مزاعمت) بر یکی معنی همی روند. (التفهیم ص 480)، طلب کردن کوکب است زعامت برجی را که در او حظی دارد به اتصال نظر یا به اتصال محل و آن کوکب را مزاعم آن برج خوانند و شهادت دو نوع بود یکی مزاعمت و دیگر دلالت بر غرض طالع سایل و بدین سبب مزاعم را شاهد خوانند و دلیل را نیز. (کفایه التعلیم از حاشیۀ صفحۀ 480 التفهیم چ جلال همائی)