جدول جو
جدول جو

معنی مرمول - جستجوی لغت در جدول جو

مرمول
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رمل. رجوع به رمل شود، حصیر بافته شده، پوشیده شده از ریگ، در زیر ریگ پنهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشمول
تصویر مشمول
فراگرفته شده، در برگرفته شده، احاطه شده، جزء حکم یا گروهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محمول
تصویر محمول
بار، محموله، برداشته شده، حمل شده، تاویل و تفسیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمول
تصویر متمول
کسی که دارای تمول و ثروت باشد، دارندۀ مال، مال دار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرموز
تصویر مرموز
رمزدار، پوشیده، مبهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامول
تصویر مامول
آرزوشده، آرزو، خواهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مومول
تصویر مومول
مرضی که در چشم پیدا می شود، برای مثال تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها / تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان (عسجدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمول
تصویر معمول
عمل شده، کار شده، ساخته شده، رسم و عادت
معمول داشتن: عمل کردن، اجرا کردن
معمول شدن: عمل شدن، متداول شدن
معمول کردن: عملی کردن، اجرا کردن، متداول ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانند co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی است از تیره نعناعیان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. این گیاه بسیار معطر است و در حقیقت یکی از گونه های مریم گلی است و بر اثر پرورش وکشت های متوالی بارتفاعی بالغ بر یک متر وحتی بیشتر میرسد. مرموک در اکثر نقاط اروپا و آسیا (از جمله ایران) میروید. برگهایش متقابل و دارای دمبرگ مشخص و بطرز نامساوی دندانه دار و بزرگ و بیضوی و خشن است. گلهایش که سفید رنگ مایل به هستند ومعطر میباشند بوضع زیبایی در انتهای ساقه ظاهر میشوند. از تقطیر سر شاخه های گل دار این گیاه اسانس گیری میشود. در اسانس آن اترهای مختلف از قبیل اسکلارئول و سدرن وجود دارد. از برگهای مرموک در تداوی بعنوان مقوی و ضد تشنج و تسکین حملات سیاه سرفه و رفع نزله استفاده میکنند و بعلاوه از سرشاخه های گل دارش جهت معطر ساختن بعضی ورموت ها و شرابها و لیکورها استفاده میشود. اسانس آن در عطر سازی خصوصا ساختن ادوکلنی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمول
تصویر هرمول
پر، کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومول
تصویر مومول
علتی که در چشم پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمول
تصویر معمول
طبق مرسوم، مطابق عادت، متداول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمول
تصویر مشمول
احاطه شده، در برگرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمور
تصویر مرمور
سرود و ترانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرموز
تصویر مرموز
دارای رمز، پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرموط
تصویر مرموط
موش خرمای کوهی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
نرم نگریسته، درنگر در چشم به نگاه سبک نگریسته نگریسته، مورد نظر منظور: ... و تشریف گرانمایه مخصوص کرد وبمحلی مرموق و مکانی مغبوط بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
ناکس فرومایه ناکس سفله، فرومایه پست: و بدین شرحهاء مفصل و بیانهاء موکد و فصلهاء معتمد و موکد مرین قصیده را که بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح ومرذول و معزول بود مطرح کرده شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغول
تصویر مرغول
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان مرسله بنگرید به مرسله فرستاده شده. توضیح این لفظ بقانون عربی غلط است چه رسل فعل ماضی لازم است و اسم مفعول ندارد و بجای آن در عربی مرسل گفته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
بار بر، خوش اسپ، گمان برده، پایسخن گزاره، پیام آگاهه بار برداشته شده به سر و به پشت، مرد بهره مند از سواری مرکبهای خوش رفتار، گمان کرده شده مظنون، تاویل شده تعبیر شده، خبر که در مقابل مبتداست مقابل موضوع جزودوم از قضیه حملی مثلا در انسان حیوان ناطق است انسان موضوع است و حیوان ناطق محمول جمع محمولات. یا محمول بضمیمه. (بالضمیمه) محمولی است که حمل آن بر موضوع مستلزم انضمام امری دیگر بموضوع باشد مانند حمل ابیض (سفید) بر جسم که نیاز بانضمام بیاض (سفیدی) بجسم دارد. در صورتی حمل ابیض بر جسم درست است که بیاضی بدان ضمیمه شده باشد و این نوع حمل را حمل غیر ذاتی هم گفته اند زیرا محمول منتزع از ذات موضوع نیست در مقابل خارج محمول که محمول منتزع از ذات موضوع است و حمل آن بر موضوع مستدعی ضمیمه شدن چیزی دیگر نیست مانند: انسان ممکناست که امکان منتزع از ذات انسان است این گونه محمولات را محمولات ذاتی گویند چنانکه نوع اول را محمولات عرضی هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمول
تصویر متمول
بسیار مال، توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
آرمان آرزو آرزو شده آرزو شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال، آرزو آرمان: و باز این قسم دو نوعند: یکی نوع آنند که به استاد و تلقف و تکلف و خواندن و نبشتن بکنه این مامول رسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده، سرمشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرمول
تصویر غرمول
نره ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
((فُ))
نمونه، سرمشق، دستور (واژه فرهنگستان)، رمز، نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی، نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأمول
تصویر مأمول
((مَ))
آرزو شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمول
تصویر متمول
((مُ تَ مَ وِّ))
توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرذول
تصویر مرذول
((مَ))
ناکس، سفله، فرومایه، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محمول
تصویر محمول
((مَ))
باری که آن را بر پشت بردارند، گمان کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرموق
تصویر مرموق
((مَ))
موردنظر قرار داده شده، نگریسته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرموز
تصویر مرموز
((مَ))
رمزدار، پوشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمول
تصویر متمول
توان گر، دارا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
سانیز، ساختاره، ریختار
فرهنگ واژه فارسی سره