- مرغوبی
- در تازی نیامده آهوری پسندیدگی مرغوب بودن پسندیده بودن مرغوبیت
معنی مرغوبی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرغوب بودن مرغوبی
وازدگی بی بازاری، ناپسندیدگی ناپسندیده بودن نامقبولی، پستی (جنس) کم بهایی: (نامرغوبی جنس باعث کساد بازار است)
هر یک از پرندگان آبزی، با پاهای پرده دار و کوتاه، گردن دراز و نوک پهن، اردک
اسم عام پرندگان آبی (دریایی)، نوعی از طیوراز راسته پرده دارانت از رده کاریناتها که بیشتر در آب رودخانه ها واستخرها بسر میبرد و گاهی در خانه های شمال ایران نگهداری میشود
مونث مرغوب: آهور پسندیده مونث مرغوب: در مساحت ضیعتهای ایشان و عده های مرغوبه داد، جمع مرغوبات
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
تیره ای از پرندگان راسته غازسانان، پرنده مهاجر از همین تیره که گونه های متفاوت دارد، اردک
پسندیده، خواسته شده، دارای کیفیت برتر
پسندیده و معقول، خواسته، خوب، نیکو، همه کس، خواسته شده
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
مغلوب کردن، فرونشاندن شورش
شغل و عمل زرکوب، طلاکوبی، طلاکاری
نوعی پارچه که در قرقوب بافته می شده، برای مثال از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبۀ قرقوبی وز نافۀ تاتاری (منوچهری - ۱۱۵) ، ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون به وادی ها فروافکنده بسترها (منوچهری - ۳)
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
پارسی تازی گشته غرغوبی دیبایا دیبه ای که درگسکرگیلان می بافته اند منسوب به قرقوب از مرم قرقوب، ساخته و پرداخته قرقوب، نوعی پارچه که در قرقوب می بافتند و از آنجا در دیگر بلاد عراقی عرب رواج یافت: از جام می روشن وز زیر و بم مطرب از دیبه قرقوبی و زنافه تاتاری
منسوب به مرداب باتلاقی: زمینهای مردابی
جمع مربوب، پروردگان بندگان جمع مربوب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مرغب در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مرعوب، شکوهیدگان ترسانان ترسیدگان جمع مرعوب در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مونث مرعوب جمع مرعوبات
مرطوبه در فارسی مونث مرطوب: تر نمناک ژفیده مونث مرطوب جمع مرطوبات
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)
مرغزن، آرامگاه خسرو انوشروان
جمع مرغوبه، آهوران پسندیدگان جمع مرغوبه
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
اشتغال سرگرمی در کار و شغل یا مشغولی دل. گرفتاری فکر: خداوند زاده برقاعده درست حرکت کند و به ری آید و مشغولی دل نمانده باشد
در تازی نیامده فریفتگی، باد ساری ابر تنی فریفتگی، تکبر غرور
بازپرس دادستان (ایلخانان)
طلاکاری
مرغول
مرغوله کشیدن: در موسیقی آواز خواندن،برای مثال کنون کز سر سرو و پای صنوبر / کشد مرغ مرغوله و لاله ساغر (امیدی- مجمع الفرس - مرغوله)
مرغوله کشیدن: در موسیقی آواز خواندن،
نمدار، نمناک، نمور، تر