جدول جو
جدول جو

معنی قرقوبی

قرقوبی
نوعی پارچه که در قرقوب بافته می شده، برای مثال از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبۀ قرقوبی وز نافۀ تاتاری (منوچهری - ۱۱۵)، ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون به وادی ها فروافکنده بسترها (منوچهری - ۳)
تصویری از قرقوبی
تصویر قرقوبی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قرقوبی

قرقوبی

قرقوبی
پارسی تازی گشته غرغوبی دیبایا دیبه ای که درگسکرگیلان می بافته اند منسوب به قرقوب از مرم قرقوب، ساخته و پرداخته قرقوب، نوعی پارچه که در قرقوب می بافتند و از آنجا در دیگر بلاد عراقی عرب رواج یافت: از جام می روشن وز زیر و بم مطرب از دیبه قرقوبی و زنافه تاتاری
فرهنگ لغت هوشیار

قرقوب

قرقوب
شهری است از اعمال کسکر که بین واسط و بصره و اهواز واقع است. (معجم البلدان). صاحب قاموس آن را از توابع کسکر دانسته، و آن سرزمینی است که قصبۀ آن واسط است. فاضلی گوید: واسط شهری بوده که حجاج بن یوسف آن را بنیادکرده در میان کوفه و بصره و به همین جهت به واسط موسوم شده و اکنون خراب است، و کسکر ولایتی است از گیلان و در آن پشمینه بافند که بدل ماهوت است و اواسطالناس از آن جبه و بالاپوش کنند و متداول و معروف است، و انسب این است که قرقوبی که جامه ای است بافتۀ این ولایت باشد نه واسط که سالهاست ویران است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زرکوبی

زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
زرکوبی
فرهنگ لغت هوشیار

زرقوری

زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
زرقوری
فرهنگ لغت هوشیار

قرق چی

قرق چی
قرق کننده، کسی که مامور ممانعت از ورود دیگران به جایی است
قرق چی
فرهنگ فارسی عمید