جنبیدن از خشم. (تاج المصادر بیهقی). جنبیدن و لرزیدن سر بینی کسی از خشم یا چیز دیگر. (منتهی الارب). رمعان انف، جنبیدن بینی از خشم و تکبر. (از اقرب الموارد) ، اشاره کردن به دست. (منتهی الارب). اشارت کردن به دو دست. (از اقرب الموارد) ، افشاندن سر را. (از منتهی الارب). حرکت دادن سر را ازاضطراب. (از اقرب الموارد) ، زادن زن کودک را. (از منتهی الارب). رمعت المراءه بالصبی، زایید زن کودک را. (از اقرب الموارد) ، روان شدن اشک از چشم. (از منتهی الارب). اشک از چشمان کسی جاری شدن: رمعت عینه بالبکاء. (از اقرب الموارد)
جنبیدن از خشم. (تاج المصادر بیهقی). جنبیدن و لرزیدن سر بینی کسی از خشم یا چیز دیگر. (منتهی الارب). رمعان انف، جنبیدن بینی از خشم و تکبر. (از اقرب الموارد) ، اشاره کردن به دست. (منتهی الارب). اشارت کردن به دو دست. (از اقرب الموارد) ، افشاندن سر را. (از منتهی الارب). حرکت دادن سر را ازاضطراب. (از اقرب الموارد) ، زادن زن کودک را. (از منتهی الارب). رمعت المراءه بالصبی، زایید زن کودک را. (از اقرب الموارد) ، روان شدن اشک از چشم. (از منتهی الارب). اشک از چشمان کسی جاری شدن: رمعت عینه بالبکاء. (از اقرب الموارد)
نام معمار خسروپرویز. (ولف) : چو بشنید خسرو که فرعان گریخت به گوینده بر خشم فرعان بریخت. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 بیت 2762) ابن اعرف. یکی از بنی مره، شاعر و دزد. (منتهی الارب) ابن اعرف. یکی از بنی نزال است. (منتهی الارب)
نام معمار خسروپرویز. (ولف) : چو بشنید خسرو که فرعان گریخت به گوینده بر خشم فرعان بریخت. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 بیت 2762) ابن اعرف. یکی از بنی مره، شاعر و دزد. (منتهی الارب) ابن اعرف. یکی از بنی نزال است. (منتهی الارب)
گاهی خبر محض واقع شود و گاهی خبری که متضمن معنی تعجب بود و منه قولهم: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اسرع . (از ناظم الاطباء). اسم فعل است مبنی بر فتح. گاه خبر محض بود و گاه خبری که در آن معنی تعجب باشد. (از اقرب الموارد). سرعان ذا خروجاً، چه زود است بیرون آمدن این. (مهذب الاسماء). سرعان ذا خروجاً، ای سرع ذا خروجاً، فتحۀ سرع را به نون سرعان دادندپس مبنی بر فتح شد و سرعان گاهی خبر محض واقع شود وگاهی خبر متضمن معنی تعجب، چنانکه گویند: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اسرع . (منتهی الارب)
گاهی خبر محض واقع شود و گاهی خبری که متضمن معنی تعجب بود و منه قولهم: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اَسْرَع َ. (از ناظم الاطباء). اسم فعل است مبنی بر فتح. گاه خبر محض بود و گاه خبری که در آن معنی تعجب باشد. (از اقرب الموارد). سرعان ذا خروجاً، چه زود است بیرون آمدن این. (مهذب الاسماء). سَرْعان َ ذا خُروجاً، ای سَرُع َ ذا خروجاً، فتحۀ سَرُع َ را به نون سرعان دادندپس مبنی بر فتح شد و سرعان گاهی خبر محض واقع شود وگاهی خبر متضمن معنی تعجب، چنانکه گویند: لَسَرْعان َ ما صَنَعْت َ کذا، ای ما اَسْرَع َ. (منتهی الارب)
زه کمان، پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانه، زه قوی و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زه که از گوشت پشت سازند، پی که فراهم می آرد اطراف پرها را. (منتهی الارب) ، موی فراهم آمده در گردن اسب یا پاشنه، اوایل اسبان که سبقت گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - سرعان الناس، اوایل مردمان. (منتهی الارب). - ، سبقت و پیشی گیرندگان در کاری. (منتهی الارب)
زه کمان، پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانه، زه قوی و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زه که از گوشت پشت سازند، پی که فراهم می آرد اطراف پرها را. (منتهی الارب) ، موی فراهم آمده در گردن اسب یا پاشنه، اوایل اسبان که سبقت گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - سَرعان الناس، اوایل مردمان. (منتهی الارب). - ، سبقت و پیشی گیرندگان در کاری. (منتهی الارب)
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقۀ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، در 2 محل به فاصله 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنۀ مروان بالا 143 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقۀ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، در 2 محل به فاصله 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنۀ مروان بالا 143 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ابن سعید بن عباد بن حبیب بن مهلب بن ابی صفرۀ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود معاویه القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمد بن ابی الجواری بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
ابن سعید بن عباد بن حبیب بن مهلب بن ابی صفرۀ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود معاویه القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمد بن ابی الجواری بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)