جدول جو
جدول جو

معنی سرعان

سرعان
(سَ رَ / سَ)
زه کمان، پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانه، زه قوی و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زه که از گوشت پشت سازند، پی که فراهم می آرد اطراف پرها را. (منتهی الارب) ، موی فراهم آمده در گردن اسب یا پاشنه، اوایل اسبان که سبقت گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- سرعان الناس، اوایل مردمان. (منتهی الارب).
- ، سبقت و پیشی گیرندگان در کاری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا