جدول جو
جدول جو

معنی مرصوع - جستجوی لغت در جدول جو

مرصوع
(مَ)
به معنی مرصّع. (غیاث) (آنندراج). ولی در عربی فعل رصع (مجرد) بدین معنی نیامده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مربوع
تصویر مربوع
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن فاعلاتن به فعل تغییر یابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرصوص
تصویر مرصوص
استوار، محکم، متأکّد، حصین، مدغم، ستوار، مستحکم، بادوام، درواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصروع
تصویر مصروع
مبتلا به بیماری صرع، صرع زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، رجوع داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرصود
تصویر مرصود
ویژگی ستاره ای که وضع آن در رصد خانه معلوم شده، رصد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
در نحو عربی، ویژگی کلمه ای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد، در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد، ازبین رفته، رفع شده، بلند شده، بالابرده شده
فرهنگ فارسی عمید
زیگیده ستاره ای که در زیگ خانه جنب و رفتارش بررسی شده، ماننیده (انتظار کشیده) انتظار کشیده شده، ستاره ای که در رصد خانه حرکات و اوضاعش ضبط شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصوص
تصویر مرصوص
محکم، متصل، پیوسته، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، بازگردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تبدار، میانه بالا: مرد، چارشانه مرد گرفتار تب ربع، مرد میانه، ربع آنست که فاعلاتن راصلم کنندتا فاعل بماند آنگه مخبون گردانند فعل بماند و فعل چون از فاعلاتن خیزد آنرا مربوع خوانند و ربز چهار یک مال ستدن باشد، . . و چون فاعل چهار حرف بیش نیست و یک حرف از آن به خبن کم می کنند آنرا به چهار یک مال ستدن تعریف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
بالا برده شده
فرهنگ لغت هوشیار
آزاری (گویش گیلکی) دیو کلوچ صرع زده مبتلی به صرع: ... آب را اگر چه پیوسته دست باد در سلسله میکشید اما چون مصروعان بسر میرفت. . ، جمع مصروعین. یا مصروع خاوری. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصاع
تصویر مرصاع
فرفره، ماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصوص
تصویر مرصوص
((مَ))
استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرصود
تصویر مرصود
((مَ))
انتظار کشیده شده، ستاره ای که در رصدخانه حرکات و اوضاعش ضبط شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
((مَ))
رفع شده، برداشته شده، کلمه عربی که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
((مَ))
بازگشت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
Exalted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
exalté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
נשגב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
고귀한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
tinggi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
ऊँचा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
esaltato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
erhoben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
exaltado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
verheven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
возвишений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
возвышенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
wywyższony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
exaltado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
崇高的
دیکشنری فارسی به چینی