مؤنث مرصد، نعت فاعلی از ارصاد. رجوع به مرصد و ارصاد شود: أرض مرصده، زمین اندک گیاه یا زمین اندک باران رسیدۀمترقب انبات نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مؤنث مرصد، نعت فاعلی از ارصاد. رجوع به مرصِد و ارصاد شود: أرض مرصده، زمین اندک گیاه یا زمین اندک باران رسیدۀمترقب انبات نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مقابل زنده، انسان یا حیوان که بی جان شده باشد، درگذشته، بی جان، کنایه از بی حس و حرکت، کنایه از نابود شده، کنایه از بسیار شیفته، عاشق، کنایه از خاموش شده، کنایه از خشک، لم یزرع
مقابلِ زنده، انسان یا حیوان که بی جان شده باشد، درگذشته، بی جان، کنایه از بی حس و حرکت، کنایه از نابود شده، کنایه از بسیار شیفته، عاشق، کنایه از خاموش شده، کنایه از خشک، لم یزرع
ستنبه و سرکش گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ستنبه شدن. (دهار) ، از همه هم پیشگان سبقت بردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوی گرفتن به چیزی و همیشگی ورزیدن. (از منتهی الارب). عادت کردن، مدت زمانی امرد ماندن آنگاه موی صورت برآمدن. (از اقرب الموارد). بی ریشی. (دهار). ریش برآوردن کودک بعد سادگی زنخ. (آنندراج) ، ادامه دادن به خوردن ’مرید’ که خرمای خیسانده در شیر است. (از اقرب الموارد). مرود. مرد. و رجوع به مرود و مرد شود
ستنبه و سرکش گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ستنبه شدن. (دهار) ، از همه هم پیشگان سبقت بردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوی گرفتن به چیزی و همیشگی ورزیدن. (از منتهی الارب). عادت کردن، مدت زمانی امرد ماندن آنگاه موی صورت برآمدن. (از اقرب الموارد). بی ریشی. (دهار). ریش برآوردن کودک بعد سادگی زنخ. (آنندراج) ، ادامه دادن به خوردن ’مرید’ که خرمای خیسانده در شیر است. (از اقرب الموارد). مرود. مرد. و رجوع به مرود و مرد شود
مؤصده. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موصده و مؤصده شود. - نار موصده، آتش پاینده و ثابت: ای نواهای تو نار موصده زو به هر بندم هزار آتشکده. (نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف)
مؤصده. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موصده و مؤصده شود. - نار موصده، آتش پاینده و ثابت: ای نواهای تو نار موصده زو به هر بندم هزار آتشکده. (نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف)
زن کلان جثۀ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کلان جثۀ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن مایل به کوتاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن کلان جثۀ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کلان جثۀ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن مایل به کوتاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی رد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن چیز رابه کسی. (از منتهی الارب) (متن اللغه). رد کردن و برگرداندن چیزی را بر کسی و رجوع دادن سخنی را به کسی و اقاله کردن بیع را: راده الشی ٔ، رده علیه، و راده فی القول، راجعه ایاه و البیع قایله. (اقرب الموارد)
با کسی رد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن چیز رابه کسی. (از منتهی الارب) (متن اللغه). رد کردن و برگرداندن چیزی را بر کسی و رجوع دادن سخنی را به کسی و اقاله کردن بیع را: راده الشی ٔ، رده علیه، و راده فی القول، راجعه ایاه و البیع قایله. (اقرب الموارد)
دلیری کردن و سرکشی نمودن. (ازناظم الاطباء). سرکش گردیدن. (از منتهی الارب). مروده. (اقرب الموارد) ، از همه هم پیشگان سبقت بردن. (منتهی الارب) ، خوی گرفتن بر چیزی وهمیشگی ورزیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به مروده شود
دلیری کردن و سرکشی نمودن. (ازناظم الاطباء). سرکش گردیدن. (از منتهی الارب). مروده. (اقرب الموارد) ، از همه هم پیشگان سبقت بردن. (منتهی الارب) ، خوی گرفتن بر چیزی وهمیشگی ورزیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به مروده شود
مؤنث مرصود، نعت مفعولی از رصد. رجوع به رصد و مرصود شود، از رصد معلوم کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، چشم داشته شده. (ناظم الاطباء) ، أرض مرصوده، زمین که رصده یعنی یک بار باران بدان رسیده باشد، و فعل آن مجهول به کار رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرصود شود، کواکب مرصوده، یکهزار و بیست و پنج ستارۀ ثوابت اند که اهل هیئت از قوانین رصدمعلوم کرده اند، و چهل و هشت صورت که بر فلک مرتسم است از آنها مرکبند. و دوازده صورت از آن چهل و هشت عبارتند از بروج دوازده گانه و در منطقهالبروج واقعند و بیست و یک صورت در جانب شمال منطقه البروج پانزده صورت در جانب جنوب آن. (از غیاث) (از ناظم الاطباء)
مؤنث مرصود، نعت مفعولی از رصد. رجوع به رصد و مرصود شود، از رصد معلوم کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، چشم داشته شده. (ناظم الاطباء) ، أرض مرصوده، زمین که رصده یعنی یک بار باران بدان رسیده باشد، و فعل آن مجهول به کار رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرصود شود، کواکب مرصوده، یکهزار و بیست و پنج ستارۀ ثوابت اند که اهل هیئت از قوانین رصدمعلوم کرده اند، و چهل و هشت صورت که بر فلک مرتسم است از آنها مرکبند. و دوازده صورت از آن چهل و هشت عبارتند از بروج دوازده گانه و در منطقهالبروج واقعند و بیست و یک صورت در جانب شمال منطقه البروج پانزده صورت در جانب جنوب آن. (از غیاث) (از ناظم الاطباء)