- مرتزقه
- مونث مرتزق: روزی خوار رستادی مونث مرتزق، کسانی که وجه ارتزاق دریافت دارند: مواجب مرتزقه خانقاه غازانی
معنی مرتزقه - جستجوی لغت در جدول جو
- مرتزقه
- کسانی که وجه ارتزاق دریافت می کنند، جیره خواران، مواجب گیرندگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روزی خوار رستاد گیر رستادی مایه سود، مایه روزی هر چیز که از آن روزی خورند، هرچیز که از آن سود و نفع بردارند. مرسوم گیرنده مرسوم دار وظیفه دار
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مرزغن، ستودان
محترق، ویژگی ستاره ای که دچار احتراق شده، آتش گرفته، سوزان، شدید، سخت
محترقه در فارسی مونث محترق: سوزان آتشگیر یا مواد محترقه. موادی که موجب سوزاندن اشیا و تولید حریق شود
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
مرازبه در فارسی - از ریشه پارسی مرز بانان جمع مرزبان بسیاق عربی
مونث مرتهن جمع مرتهنات. مونث مرتهن جمع مرتهنات
مرتکبه در فارسی مونث مرتکب بنگرید به مرتکب مونث مرتکب جمع مرتکبات
مرتفعه در فارسی مونث مرتفع بلندی مونث مرتفع: قلل مرتفعه جمع مرتفعات
مونث مرتعش جمع مرتعشات
مونث مرتسم جمع مرتسمات
مونث مرتجل جمع مرتجلات
مونث مرتبط جمع مرتبطات
مونث مرکزی
ناووس مقبره (کافران) : گفت اینجا ناووسی هست از نواویس یعنی مروزنه گبرکان که سرها از آن جماعتی بانجا نقل کرده اند از زمین برهوت
مسترقه در فارسی مونث مسترق: ترفت تروفتک دزدیده
مونث مستحق
پرسنده، دریابنده فهمنده دریابنده 0، جستجو کننده تفحص کننده - 30 پرسنده سوال کننده
معتزله در فارسی: مونث معتزل و کناره گیران گوشه گیران خرد گرایان پیروان واصل بن عطا (اندیشه های فلسفی ایرانی) مونث معتزل
دشنام دادن، نزدیک گردیدن
منتزعه در فارسی مونث منتزع جدا گشته یکی از پرهون های سرواد در بر گیرنده پنج سنگ: نزدیک یا خویشاوند چست سبک گراینده و نوین است بار نامه مونث منتزع یا دایره منتزعه یکی از دوایر عروضی. پنج بحر از آن استخراج میشود: خفیف سریع جدید قریب مشاکل (همائی. بدیع... دوره دوم 144 -143)
مونث ممتزج
فرقه ای از مسلمانان پیرو و اصل بن عطا که معتقد به مختار بودن انسان و حدوث عالم بودند
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
محافظ و نگهبان، مراقب، چشم دارنده
مقام، منزلت، پایه، بار، دفعه، در تصوف هر یک از مراحل سلوک، طبقۀ ساختمان
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
تور ماهیگیری
جنگ افزار