جدول جو
جدول جو

معنی مرتدع - جستجوی لغت در جدول جو

مرتدع
بازایستنده از کاری
تصویری از مرتدع
تصویر مرتدع
فرهنگ فارسی عمید
مرتدع
در گل افتاده پای در گل، باز ایستنده از کاری باز ایستنده از کاری
تصویری از مرتدع
تصویر مرتدع
فرهنگ لغت هوشیار
مرتدع
((مُ تَ دِ))
باز ایستنده از کاری
تصویری از مرتدع
تصویر مرتدع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتفع
تصویر مرتفع
افراشته، بلند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
واپسگرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبتدع
تصویر مبتدع
بدعت گذار، ابداع کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتدی
تصویر مرتدی
کسی که ردا پوشیده باشد، محتجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
مقابل متجدّد، کهنه پسند، بازگشت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتفع
تصویر مرتفع
بلند، دراز، قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتدع
تصویر مبتدع
اهل بدعت، مخترع و ملحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتفع
تصویر مرتفع
برداشته شده، بلند کرده شده، برافراشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتدح
تصویر مرتدح
فراخی گستردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
بازگردنده، بازگشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتدع
تصویر مبتدع
((مُ تَ دَ))
ابداع شده، اختراع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدع
تصویر مبتدع
((مُ تَ دِ))
ابداع کننده، اختراع کننده، بدعت گذارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتفع
تصویر مرتفع
((مُ تَ فِ))
بلند و رفیع، بلند شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
((مُ تَ جِ))
بازگشت کننده، کهنه پسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتفع
تصویر مرتفع
رفع شده، برداشته شده، برافراشته شده، بلند کرده، کنایه از ارزشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
چراگاه، چمنزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتد
تصویر مرتد
رانده شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتد
تصویر مرتد
کسی که از دین برگشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
چراگاه، چمن سبزه زار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتد
تصویر مرتد
از دین برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
((مَ تَ))
چراگاه، جمع مراتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتد
تصویر مرتد
((مُ تَ دّ))
برگشته از دین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتع
تصویر مرتع
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتدع نگشتن
تصویر مرتدع نگشتن
دست نکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز ایستاده از کاری: بدین مواعظ منزجرنشد و بدین تنبیهات مرتدع نگشت
فرهنگ لغت هوشیار