جدول جو
جدول جو

معنی مرتجل - جستجوی لغت در جدول جو

مرتجل
ویژگی کسی که بدون تفکر شعر یا نثر می گوید
تصویری از مرتجل
تصویر مرتجل
فرهنگ فارسی عمید
مرتجل
ویژگی شعر یا نثری که بدون تامل، مقدمه و تفکر گفته شود
تصویری از مرتجل
تصویر مرتجل
فرهنگ فارسی عمید
مرتجل
آمده زود سر ود زود گفت کلامی (شعر یانثر) که بدون تفکر و تامل گفته شود. کسی که بدون تفکر و تامل سخنی (شعر یا نثر) گوید جمع مرتجلین
فرهنگ لغت هوشیار
مرتجل
((مُ تَ جَ))
شعر یا سخنی که بی تأمل گفته شود
تصویری از مرتجل
تصویر مرتجل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتجله
تصویر مرتجله
مونث مرتجل جمع مرتجلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلا
تصویر مرتجلا
بدون تفکر وتامل سخن (شعر یانثر گفتن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
واپسگرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
مقابل متجدّد، کهنه پسند، بازگشت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجل
تصویر مراجل
مرجل ها، دیگ ها، ظروف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، قدرها، جمع واژۀ مرجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
بازگردنده، بازگشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجح
تصویر مرتجح
گرداینده، مایل گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتحل
تصویر مرتحل
((مُ تَ حِ))
کوچ کننده، راهی شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتجع
تصویر مرتجع
((مُ تَ جِ))
بازگشت کننده، کهنه پسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتجی
تصویر مرتجی
امیدوار، آنکه نسبت به برآورده شدن آرزویش خوشبین باشد، آرزومند، متوقع، مایۀ امید، راجی، بیوسنده
فرهنگ فارسی عمید
خاژغان (دیگ و پاتیل وامثال آن را گویند و در عربی مرجل خوانند) دیگ دیگ: پاس خطش نگذارد که بگرداند رنگ اگر از موم نهی بر سرآتش مرجل. (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجل
تصویر مرجل
((مِ جَ))
دیگ، جمع مراجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجل
تصویر مرجل
دیگ، ظرف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتجلین
تصویر مرتجلین
جمع مرتجل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلات
تصویر مرتجلات
جمع مرتجله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلاً
تصویر مرتجلاً
((مُ تَ جِ لَ نْ))
بدون تفکر و تأمل سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین