رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جمع واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جمع واژۀ مری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جمع واژۀ مرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مرئی ̍ و مرآی شود. - علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جَمعِ واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جَمعِ واژۀ مَری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جَمعِ واژۀ مَرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مَرئی ̍ و مَرآی شود. - علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
سریه ها، جنگهایی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده، جمع سرایاها، دسته ای از لشکر، گروهی از سپاهیان، جمع واژۀ سریه
سریه ها، جنگهایی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده، جمعِ سرایاها، دسته ای از لشکر، گروهی از سپاهیان، جمعِ واژۀ سریه
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
جَمعِ واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
جمع واژۀ رمی ّ. ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار. (منتهی الارب) (آنندراج). قطعه های کوچک ابر یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار که از ابرهای بعد از تخفیف گرما و پائیز باشد. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رمیّه، بمعنی شکار به تیر افکنده. (از منتهی الارب). شکار ماده یا نر که به تیر افکنده باشند. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ رَمی ّ. ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار. (منتهی الارب) (آنندراج). قطعه های کوچک ابر یا ابر بزرگ قطرۀ سخت بار که از ابرهای بعد از تخفیف گرما و پائیز باشد. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ رَمیّه، بمعنی شکار به تیر افکنده. (از منتهی الارب). شکار ماده یا نر که به تیر افکنده باشند. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ قریه: و کان ذاسطوه... و ثروه... و ممالیک... و القرایا و الاملاک. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 53). و اعاد علی ّ سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان. (معجم الادباء چ مارگلیوث ص 56)
جَمعِ واژۀ قریه: و کان ذاسطوه... و ثروه... و ممالیک... و القرایا و الاملاک. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 53). و اعاد علی ّ سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان. (معجم الادباء چ مارگلیوث ص 56)
جمع واژۀ سریّه، بمعنی پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب) (آنندراج) : پس از آن معاویه سرایا را به عراق فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 292)
جَمعِ واژۀ سَریّه، بمعنی پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب) (آنندراج) : پس از آن معاویه سرایا را به عراق فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 292)
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 33هزارگزی شرق خمین و 4هزارگزی راه خمین به دلیجان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع و دارای 455 تن سکنه است. آبش از رود خانه گلپایگان و محصولش غلات، بنشن، چغندر قند، تنباکو، پنبه، مختصر انگور و شغل مردمش زراعت، قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 33هزارگزی شرق خمین و 4هزارگزی راه خمین به دلیجان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع و دارای 455 تن سکنه است. آبش از رود خانه گلپایگان و محصولش غلات، بنشن، چغندر قند، تنباکو، پنبه، مختصر انگور و شغل مردمش زراعت، قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه