زن که به موت شوی به خانه پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی ’راجع’ و در متن اللغه راجع و مرجع آمده است، رجوع کننده. مراجعه کننده. ج، مراجعین، مراجعان. کسی که از پی کاری آمده است، مراجعت کننده. بازگردنده. ج، مراجعین، مراجعان
زن که به موت شوی به خانه پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی ’راجع’ و در متن اللغه راجع و مُرجِع آمده است، رجوع کننده. مراجعه کننده. ج، مراجعین، مراجعان. کسی که از پی کاری آمده است، مراجعت کننده. بازگردنده. ج، مراجعین، مراجعان
جمع مرجع مراجع تقلید: مجتهدانی که مردم از آنان در احکام شرعی تقلید کنند مراجع قانون: منابعی که قوانین از آن ها اقتباس و استنباط شده است مراجع قانونی: مؤسسات و اداراتی که بر طبق قانون برای مراجعه افراد به منظور تنظیم روابط افراد با هم
جمع مرجع مراجع تقلید: مجتهدانی که مردم از آنان در احکام شرعی تقلید کنند مراجع قانون: منابعی که قوانین از آن ها اقتباس و استنباط شده است مراجع قانونی: مؤسسات و اداراتی که بر طبق قانون برای مراجعه افراد به منظور تنظیم روابط افراد با هم
مراجعه. مراجعه. بازگشتن. (از غیاث اللغات). بازآمدن: علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. (کلیله و دمنه). رجوع به مراجعه شود، رجوع. بازگشت. برگشت. توبه: پیراهن خلاف به دست مراجعت یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم. سعدی. - مراجعت دادن، برگرداندن. بازگرداندن. برگشت دادن. - مراجعت کردن، رجوع کردن. بازگردیدن. بازآمدن. برگشتن
مراجعه. مراجعه. بازگشتن. (از غیاث اللغات). بازآمدن: علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. (کلیله و دمنه). رجوع به مراجعه شود، رجوع. بازگشت. برگشت. توبه: پیراهن خلاف به دست مراجعت یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم. سعدی. - مراجعت دادن، برگرداندن. بازگرداندن. برگشت دادن. - مراجعت کردن، رجوع کردن. بازگردیدن. بازآمدن. برگشتن
بازگردانیدن کسی را سخن. (از منتهی الارب). اعادۀ کلام. (از متن اللغه). با کسی سخن وا گردانیدن. (فرهنگ خطی) : راجعه الکلام، حاوره ایاه. (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعه و رجاعاً، اعاده، و راجعه ایاه، عاوده. (متن اللغه) ، بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با کسی واگردیدن در چیزی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، زن را به خانه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. (از متن اللغه). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. (فرهنگ خطی)
بازگردانیدن کسی را سخن. (از منتهی الارب). اعادۀ کلام. (از متن اللغه). با کسی سخن وا گردانیدن. (فرهنگ خطی) : راجعه الکلام، حاوره ایاه. (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعه و رجاعاً، اعاده، و راجعه ایاه، عاوده. (متن اللغه) ، بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با کسی واگردیدن در چیزی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، زن را به خانه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. (از متن اللغه). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. (فرهنگ خطی)
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند
جمع مربع، جای ها جایباش ها، خانه های بهاری (در یکی از واژه نامه ها این واژه را برابر با باران های بهاری دانسته اند جمع مربع. بارانهای بهاری، جای بارشهای بهار محلهای اقمات در بهار
جمع مربع، جای ها جایباش ها، خانه های بهاری (در یکی از واژه نامه ها این واژه را برابر با باران های بهاری دانسته اند جمع مربع. بارانهای بهاری، جای بارشهای بهار محلهای اقمات در بهار
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب