مراجعه. مراجعه. بازگشتن. (از غیاث اللغات). بازآمدن: علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. (کلیله و دمنه). رجوع به مراجعه شود، رجوع. بازگشت. برگشت. توبه: پیراهن خلاف به دست مراجعت یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم. سعدی. - مراجعت دادن، برگرداندن. بازگرداندن. برگشت دادن. - مراجعت کردن، رجوع کردن. بازگردیدن. بازآمدن. برگشتن