معنی مذیع - جستجوی لغت در جدول جو

مذیع

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مذیل — تصویر مذیل

ویژگی کتابی که مطالبی در ذیل آن نوشته شده باشد، ذیل داده شده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مضیع — تصویر مضیع

ضایع کننده، تباه سازنده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از منیع — تصویر منیع

استوار و بلند، بلندمرتبه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

اطاعت کننده، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد

اطاعت کننده، فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مبیع — تصویر مبیع

چیزی که فروخته شده است، کالایی که مورد خریدوفرو ش قرار گیرد

فرهنگ فارسی عمید

از حالت های سه گانۀ ماده که در آن شکل ماده از شکل ظرف خود تبعیت می کند، آبگونه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

اطاعت و فرمانبرداری کننده، فرمانبردار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از منیع — تصویر منیع

محکم و استوار، بلند، رفیع

فرهنگ لغت هوشیار

تباه کننده تبست تباهیده آسیب یافته تباه کننده، زمانکش سستکار ضایع کرده شده ضایع کننده تباه سازنده، تلف کننده وقت اهمال کار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مبیع — تصویر مبیع

چیزیکه فروخته شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مشیع — تصویر مشیع

کینه توز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مذیل — تصویر مذیل

ذیل داده شده

فرهنگ لغت هوشیار

هر چیز روان مثل آب و سرکه که بر روی زمین جاری شود، جسمی که روان باشد، آبکی، سیال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قذیع — تصویر قذیع

سخن زشت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مضیع — تصویر مضیع

((مُ ضَ یَّ))

ضایع کرده شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از منیع — تصویر منیع

((مَ))

استوار، بلند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

((مُ))

فرمان بردار، اطاعت کننده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مذیل — تصویر مذیل

((مُ ذَ یَّ))

دامن دار، کتاب یا رساله ای که در ذیل آن شرح داشته باشد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مذیل — تصویر مذیل

((مَ ذَ یِّ))

کسی که دامن جامه را بلند سازد، آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مبیع — تصویر مبیع

((مَ))

فروخته شده، خریده شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مایع — تصویر مایع

((یِ))

هر جسم روان مثل آب

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مایع — تصویر مایع

آبگون

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

فرمانبردار

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مایع — تصویر مایع

Liquid

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

Submissive

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

submisso

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از مایع — تصویر مایع

líquido

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

unterwürfig

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از مایع — تصویر مایع

płynny

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

uległy

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

покорный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از مایع — تصویر مایع

жидкий

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از مطیع — تصویر مطیع

покірний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از مایع — تصویر مایع

рідкий

دیکشنری فارسی به اوکراینی