آب مرد شوش شسر، راه آب راه آب تالابه آبی که از آلت مرد در ملاعبه بازن یا نظر و یا یاد وی بیرون آید آب عشق، آبی که از زیر آب حوض بیرون رود. آبی که از آلت مرد در ملاعبه بازن یا نظر و یا یاد وی بیرون آید آب عشق، آبی که از زیر آب حوض بیرون رود
آب مرد شوش شسر، راه آب راه آب تالابه آبی که از آلت مرد در ملاعبه بازن یا نظر و یا یاد وی بیرون آید آب عشق، آبی که از زیر آب حوض بیرون رود. آبی که از آلت مرد در ملاعبه بازن یا نظر و یا یاد وی بیرون آید آب عشق، آبی که از زیر آب حوض بیرون رود
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مِثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
رام گرداننده. (آنندراج). نعت فاعلی است از تذییخ به معنی رام گردانیدن. رجوع به تذییخ شود، نخلی که قبول نکند گشن را. (آنندراج) : ذیخت النخله، لم تقبل الابار و لم تعقد شیئاً. (متن اللغه). رجوع به تذییخ شود، خوار و حقیر کننده. غالب. (ناظم الاطباء) : ذیخه، ذلله، والصواب بالدال. (متن اللغه). رجوع به تذییخ و تدییخ شود
رام گرداننده. (آنندراج). نعت فاعلی است از تذییخ به معنی رام گردانیدن. رجوع به تذییخ شود، نخلی که قبول نکند گشن را. (آنندراج) : ذیخت النخله، لم تقبل الابار و لم تعقد شیئاً. (متن اللغه). رجوع به تذییخ شود، خوار و حقیر کننده. غالب. (ناظم الاطباء) : ذیخه، ذلله، والصواب بالدال. (متن اللغه). رجوع به تذییخ و تدییخ شود
شخصی که اعانت کند دیگری را در راندن شتران. (آنندراج). معین. (یادداشت مؤلف). آنکه کمک در راندن می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذاده. رجوع به اذاده شود
شخصی که اعانت کند دیگری را در راندن شتران. (آنندراج). معین. (یادداشت مؤلف). آنکه کمک در راندن می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذاده. رجوع به اذاده شود
برندۀ مال. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اذاع فلان بمتاعه، ذهب به. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). نعت فاعلی است از اذاعه. رجوع به اذاعه شود، دزد. رجوع به معنی قبلی شود، فاش کننده. شایعکننده. آشکارنماینده. (ناظم الاطباء) : اذاع الخبر او السر، افشاه و اظهره. (از متن اللغه). رجوع به اذاعه شود، شتران یا مردمان که همه آب حوض را خورند. (آنندراج). رجوع به اذاعه شود
برندۀ مال. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اذاع فلان بمتاعه، ذهب به. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). نعت فاعلی است از اذاعه. رجوع به اذاعه شود، دزد. رجوع به معنی قبلی شود، فاش کننده. شایعکننده. آشکارنماینده. (ناظم الاطباء) : اذاع الخبر او السر، افشاه و اظهره. (از متن اللغه). رجوع به اذاعه شود، شتران یا مردمان که همه آب حوض را خورند. (آنندراج). رجوع به اذاعه شود
درازدامن: رداء مذیل، چادر درازدامان. (از منتهی الارب). با دامن بلند. (یادداشت مؤلف). طویل الذیل. (اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، کتاب ذیل و تذییل نوشته. (یادداشت مؤلف). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. (از اقرب الموارد). ذیل نبشته، آنکه در بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب). بادروزه پوش. بذاله پوش. (یادداشت مؤلف) ، آنکه کار نفس خود، خود کند. (از منتهی الارب). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای. (یادداشت مؤلف). متبذل. (اقرب الموارد) (متن اللغه). مذیل. متذیل. (متن اللغه)
درازدامن: رداء مذیل، چادر درازدامان. (از منتهی الارب). با دامن بلند. (یادداشت مؤلف). طویل الذیل. (اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، کتاب ذیل و تذییل نوشته. (یادداشت مؤلف). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. (از اقرب الموارد). ذیل نبشته، آنکه در بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب). بادروزه پوش. بذاله پوش. (یادداشت مؤلف) ، آنکه کار نفس خود، خود کند. (از منتهی الارب). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای. (یادداشت مؤلف). متبذل. (اقرب الموارد) (متن اللغه). مُذیل. متذیل. (متن اللغه)