- مذکور
- یاد شده
معنی مذکور - جستجوی لغت در جدول جو
- مذکور
- ذکر شده، یاد شده، مشهور، زبانزد، معروف، کنایه از معشوق
- مذکور
- یاد شده، ذکر شده، بیان شده
- مذکور ((مَ))
- ذکر شده، یاد شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مذکوره در فارسی مونث مذکور بنگرید به مذکور مونث مذکور جمع مذکورات. مونث مذکور: محصلان و جوهات مذکوره آن مبلغ را از ایشان مطالبت ننمایند، جمع مذکورات
جیوه، عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، زیبق، سیماب، ژیوه، آبک
مورد شکر و سپاسگزاری قرارگرفته، پسندیده و ستوده شده
نر زای پسر زای
نوشته شده، مکتوب
جیوه
مست می زده
پسندیده و ستوده
یاد گیر، با حافظه، نیکو بیاد دارنده پسران، مردان
مردها
نرینه، نر
به یادآورنده، وعظ کننده، واعظ
مرد، نرینه، در علوم ادبی کلمه ای که در آن علامت تانیث نباشد
مرد، مقابل مونث
پالان شتر پر فریب
جمع مذکور، گفته ها در یاد ها نامبردگان جمع مذکور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مذکوره
گفته شدن، بر سر زبان ها افتادن سرشناس شدن نامبردار شدن ذکر شدن بیان شدن، مشهور شدن: هر که در گیتی گسست از ذکر تو مذکور شد ای خنک آنرا که تو ذکرش در آن جمع آوری. (سنائی)
ناگفته نام نابرده ذکرنشده از قلم افتاده: ازبدو نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور ک (ناصرخسرولغ)