جدول جو
جدول جو

معنی مدیم - جستجوی لغت در جدول جو

مدیم(مَ)
مکان مدیم، جائی که باران دیمه بدان رسیده باشد. گویند: مکان مدیم وارض مدیمه. (از اقرب الموارد). رجوع به مدیمه شود
لغت نامه دهخدا
مدیم(مُ)
آنکه از بینی وی خون آید. (منتهی الارب). راعف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، فرونشانندۀ جوشش دیگ به آب سرد. (آنندراج). نعت فاعلی است از ادامه، باران پیوسته بارنده. (آنندراج). رجوع به ادامه شود، مبتلا به دوران سر. (آنندراج). ادیم به (مجهولا) ، مبتلا به دوران سر گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مریم
تصویر مریم
(دخترانه)
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مدیا
تصویر مدیا
(دخترانه)
نام همسر آخرین پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیم
تصویر ملیم
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدغم
تصویر مدغم
حرفی که در حرف دیگر درآمده و یکی شده باشد، ادغام شده، درهم پیوسته، یکی شده
استوار، محکم، بادوام، حصین، متأکّد، مرصوص، مستحکم، ستوار، درواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقیم
تصویر مقیم
کسی که در جایی اقامت دارد، برپا دارنده، ثابت، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیم
تصویر مخیم
جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدیوم
تصویر مدیوم
دارای اندازۀ متوسط، شخص رابط در احضار ارواح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدام
تصویر مدام
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدید
تصویر مدید
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب، برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدیم
تصویر عدیم
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریم
تصویر مریم
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدیح
تصویر مدیح
ستایش، مدیحه، ممدوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ)
مدیمه. (متن اللغه). رجوع به مدیم و مدیمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
ارض مدیمه، زمین باران پیوسته رسیده. (منتهی الارب). ما اصابته الدیمه. گویند: مکان مدیم و ارض مدیمه. (ازاقرب الموارد). مدیمه، زمینی که دیمه - باران آرام اما متوالی - بر آن باریده باشد. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدیم
تصویر عدیم
نیست و نابود شده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی میانجی، جانویتار جان و یتار: میانجی میان زندگان و مردگان، میانه زیر و بم درخنیا واسطه، شخصی که واسطه احضار ارواح شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدغم
تصویر مدغم
ادغام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ گاه چادر گاه، لشکرگاه جایی که در آن خیمه زنند خیمه گاه: و محلی که مجال انداختن عراده و منجنیق بود مخیم نزول همایون ساخت، اردوگاه معسکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدام
تصویر مدام
باران پیوسته، می و شراب، باده، همیشگی، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیم
تصویر لدیم
کراده کجینه جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدیم
تصویر شدیم
کپیک خوربری ازجانوران
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیم
تصویر ادیم
چرم و پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیم
تصویر ردیم
کهن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدین
تصویر مدین
مرد وام دار، مدیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، راه بر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدیا
تصویر مدیا
رسانه
فرهنگ واژه فارسی سره