- مدح
- ستایش
معنی مدح - جستجوی لغت در جدول جو
- مدح
- ستودن به ویژه در شعر
- مدح
- ستایش، ثنای به صفات جمیله، مدحت
- مدح ((مَ))
- ستودن، ستایش، مدحت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مدح، ستودن به ویژه در شعر
مدحت در فارسی: سون ظفرین
بنگرید به مدحه ستایش مدح: ای مدحتت بدانش چون طبع رهنمای وی خدمتت بدولت چون بخت راهبر. (مسعود سعد)
ستودگی نمودن
ستودن، تکلف کردن در ستایش خود، فخر کردن
رانده شده، دورکرده شده
مدح کننده و ستایشگر کسی به ویژه در شعر
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
مطرود، طرد شده، رانده شده
سونسرایی آفرینسرایی اشعار مدحی گفتن: شهادر شیوه مدحت سرایی آن فسون سازم که چون ره آوردها روت کارم در فسون خوانی. (وحشی)
سونسرای آفرینسرای
آفرینیدن سون گفتن کسی را ستودن (خصوصا بشعر) : و نابغه او را مدح گفت
سونگستر آنکه مدح بزرگی یا شیئی مهم را نشر دهد شاعر مدیحه سرای: این کعبتین بی نقش آورد سر بکعبم تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر. (خاقانی)
سونگر آفرینگر مدح کننده ستایشگر مداح: خاطر خاقانی است مدح گر مصطفی زان ز حقش بی حساب هست عطا در حساب. (خاقانی)
سونخوان آفرینخوان کسی که مدح بزرگی را بخواند شاعر مدیحه گوی: محمود همتی تووما مدح خوان تو شاید که جان عنصری اشعار خوان ماست. (خاقانی)
Praise
louvar
chwalić
хвалить
хвалити
prijzen
तारीफ करना