جدول جو
جدول جو

معنی مدح گر

مدح گر
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
تصویری از مدح گر
تصویر مدح گر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مدح گر

مدح گر

مدح گر
سونگر آفرینگر مدح کننده ستایشگر مداح: خاطر خاقانی است مدح گر مصطفی زان ز حقش بی حساب هست عطا در حساب. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

مدحتگر

مدحتگر
مداح. ستاینده. که مدیحه سراید. که صفات نیک ممدوح را در شعر مندرج کند:
هنگام مدح او دل مدحتگران او
از بیم نقد او بهراسد ز شاعری.
فرخی.
همه خوبی و نکوئی بود او را ز خدای
وین رهی را که ستایشگر و مدحتگر اوست.
فرخی
لغت نامه دهخدا

مدح گو

مدح گو
ستایشگر، مداح، مدح خوان، مدحت گو، مدحت خوان، مدحت سرا، مدیحه سرا، مدح گستر، مناقبت خوان
متضاد: هجوگو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مدحگر

مدحگر
مداح:
خاطر خاقانی است مدحگر خاص تو
یاور خاقان چین شفقت عام تو باد.
خاقانی.
خاطر خاقانی است مدحگر مصطفی
زآن ز حقش بی حساب هست عطا در حساب.
خاقانی.
رجوع به مدح شود
لغت نامه دهخدا

مدح گستر

مدح گستر
سونگستر آنکه مدح بزرگی یا شیئی مهم را نشر دهد شاعر مدیحه سرای: این کعبتین بی نقش آورد سر بکعبم تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

مکر گر

مکر گر
فریبگر بسیار حیله کننده مکار: (ثور. دور اندیش کاهل دروغ زن مکر گر) (التفهیم. 325)
مکر گر
فرهنگ لغت هوشیار