مداح. ستاینده. که مدیحه سراید. که صفات نیک ممدوح را در شعر مندرج کند: هنگام مدح او دل مدحتگران او از بیم نقد او بهراسد ز شاعری. فرخی. همه خوبی و نکوئی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر و مدحتگر اوست. فرخی
مداح: خاطر خاقانی است مدحگر خاص تو یاور خاقان چین شفقت عام تو باد. خاقانی. خاطر خاقانی است مدحگر مصطفی زآن ز حقش بی حساب هست عطا در حساب. خاقانی. رجوع به مدح شود