جدول جو
جدول جو

معنی مدبغه - جستجوی لغت در جدول جو

مدبغه
(مَ بَ غَ)
جای دباغت. (منتهی الارب) (از متن اللغه). دباغخانه. محل پوست پیرایی، پوست در دباغت گذاشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از متن اللغه). ج، مدابغ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصبغه
تصویر مصبغه
جای رنگ کردن، دکان رنگرزی، رنگرزخانه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَبْ بَ)
ارض مدبه، زمین خرسناک. (منتهی الارب). زمینی که در آن خرس فراوان باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَبْ بَ)
جای خرس. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُدَبْ بِهْ)
در ریگستان افتنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَوْ وُ)
یکبار پوست پیراستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ غَ)
دبغ. آنچه بوی پوست پیرایند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ غَ)
جای رنگرزی و رنگرزخانه. (ناظم الاطباء). دکان صباغی
لغت نامه دهخدا
(مُ صَبْ بَ غَ)
مصبغ: ثیاب مصبغه، جامه های رنگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصبغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ غَ / مُ بِ غَ)
ناقۀ سیراب شده. ناقه ای که برای آشامیدن آزادش گذاشته اند تا هر قدر که می خواهد بیاشامد و فربه شود. (از متن اللغه). رجوع به مربغ و ارباغ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ارض مدباه، زمین ملخ ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَبْ بِ حَ)
رمل مدبحه، ریگ تودۀ کوژ. (منتهی الارب). حدباء. (متن اللغه) (اقرب الموارد). ج، مدابح
لغت نامه دهخدا
(مُ دَبْ بِ رَ)
تأنیث مدبّر است. (یادداشت مؤلف). رجوع به مدبر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ سَ)
زمین که گیاه رویانده باشد. (از متن اللغه). رجوع به ادباس شود
لغت نامه دهخدا
(مَبُوْ وَ)
رجوع به مدبوّ و مدبیّه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بی یَ)
ارض مدبیه، زمین ملخ خورده. (منتهی الارب). مدبوه. مجروده. (اقرب الموارد). زمینی که گیاهش را ملخ خورده است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
ارض مدبیه، زمین ملخناک و مورچه ناک. (از منتهی الارب). مدباه. پرملخ. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَبْ بَ)
پوست پیراسته و دباغت شده. (از ناظم الاطباء). رجوع به دبیغ و مدبوغ شود
لغت نامه دهخدا
مصبغه در فارسی کار گاه رنگرزی جامه های رنگین جای رنگ کردن دکان رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبغه
تصویر مصبغه
((مَ بَ غِ))
دکان رنگرزی
فرهنگ فارسی معین