- مداواه
- مداوا و مداوات در فارسی: چارک به سازش به سازش درمان
معنی مداواه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
درمان کردن علاج کردن، علاج معالجه
مدارا و مدارات در فارسی: نرمی سازگاری کنار آمدن برد باری
مداجات در فارسی سازگاری بردباری
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
مساوا و مساوات در فارسی: همتاکی هاوندی برابری زیوارگی سر به سری، برابری واژه با مانک
مناوات در فارسی: همدشمنی، نازش به خود نازیدن
درمان
درمان کردن، دوا کردن، معالجه کردن، برای مثال فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن / درد عاشق نشود به به مداوای حکیم (حافظ - ۷۳۶)
درمان کردن، چاره، علاج
پادرمیانی
بد اندیش، کینه دار
دسترسی، به صورت داوطلبانه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
مدارا کردن با دشمن، پنهان ساختن دشمنی
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
کسی که بدی دیگران را بخواهد، بداندیش، کینه جو
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
با هم گریستن
جهمرزی
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
متداوله در فارسی مونث متداول: زندک دست به دست رواگ مونث متداول: مرد صادق القول راست گفتار ساده لوح بود و در اکتساب علوم متداوله کما ینبغی کوشیده. . ، جمع متداولات. مونث متداول جمع متداولات
نبرد
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاوزت در فارسی: در گذرندگی از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
جنگ جوانمردانه
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات