- مدار
- مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
معنی مدار - جستجوی لغت در جدول جو
- مدار
- جای گردش، جای دور گشتن
- مدار ((مَ))
- جای دور زدن و گردیدن، در اصطلاح جغرافیا عبارت از خطی است که سیارات به دور خورشید می پیمایند، رأس الجدی مدار 27 23 عرض جنوبی کره زمین که خورشید در روز اول دی ماه به آن عمود می تابد و منطقه معتدل جنوبی از پایین آن تا مد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستک ها
مدرسه ها، جاهای درس خواندن، آموزشگاه ها، جمع واژۀ مدرسه
مدرج ها، درج شده ها، مندرج ها، مدرجه ها، راه ها، طریق ها
گلکاری، مزد گلکار
جمع مدرک، تزده ها، گواهینامه ها، سهش های پنجگانه جمع مدرک: حواس پنجگانه، سندها: مدارک تحصیلی
جاهای درس گفتن، جمع مدرسه است
رتبه ها، پله ها، درجات، مراتب
بنگرید به مداراه مدارات: مدارا خرد را برادر بود خرد بر سر دانش افسر بود. (شا)
مدرک ها، سندها یا نوشته هایی که دلیل چیزی است مثلاً مدرکهای تحصیلی، چیزهایی که وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم، ادراک شدنی ها، قابل درک ها، جمع واژۀ مدرک
با کسی نرمی و ملاطفت کردن، به نرمی و حسن خلق با کسی رفتار کردن، برای مثال مدارا خرد را برادر بود / خرد بر سر دانش افسر بود (فردوسی - ۷/۱۸۰)
دارنده دم مانند اسب و استر
دارای پیچ و خم
دارنده غم اندوه کش محزون
پوسته
ستایشگر
والده
کنترل
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
نیرنگ باز، فریبا
اندازه
گرداننده، راه بر
پیشی گرفتن شتافتن
دیوار، حائط
پرده چادر از ریشه لاتینی کنار فروش
جلیتغه، سینه پوش، داغ سینه شتر
بسیار بارنده و ریزنده