جدول جو
جدول جو

معنی مداخلات - جستجوی لغت در جدول جو

مداخلات
(مُ خَ / خِ)
جمع واژۀ مداخله. رجوع به مداخله و مداخلت شود
لغت نامه دهخدا
مداخلات
جمع مداخله، در آمدن ها پا در میانی ها جمع مداخله
تصویری از مداخلات
تصویر مداخلات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراسلات
تصویر مراسلات
نامه هایی که به یکدیگر بنویسند، نامه نگاری ها
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ)
گردش در جنگ و در کشتی. گویند کانت بینهم مجاولات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجاوله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ /خِ لَ)
مداخله. مداخله. دخالت. دست اندازی و مباشرت. (از ناظم الاطباء). دخالت در کاری یا درروابط بین دو کس یا دو گروه: هرگاه که دودوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هرآینه میان ایشان جدایی افتد. (کلیله و دمنه). چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی به رای خویش در مهمات مداخلت کردی. (کلیله و دمنه). طاعنان را مداخلت نماند. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
جمع واژۀ مبادله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبادله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مدارات. رفق. (یادداشت مؤلف). رجوع به مدالاه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
تندخوی. بدخوی. بدکار:
کآن بداخلاق بیمروت را
سنگ بر سر زدن سزاوار است.
سعدی (صاحبیه)
لغت نامه دهخدا
(مَ صِ)
جمع واژۀ محاصل. محصولات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مدلوله. رجوع به مدلوله و مدلول شود، مفاد. معانی. مفاهیم. رجوع به مدلول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ)
جمع واژۀ مدافعه. رجوع به مدافعه شود، مجموعۀ مطالبی که وکیل مدافع در دادگاه برای تبرئۀ موکل خود، یا یکی از طرفین دعوا ایراد و ارائه می کند
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ)
جمع واژۀ مداعبه. رجوع به مداعبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدلولات
تصویر مدلولات
جمع مدلوله (مدلول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواخرات
تصویر مواخرات
جمع موخره، پس انداخته ها پشت مانده ها، پایانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاولات
تصویر مقاولات
جمع مقاوله، گفت و شنود ها، پیوند نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاخرات
تصویر مفاخرات
جمع مفاخره، ناز ها، خویشبالی ها
فرهنگ لغت هوشیار
معاملات در فارسی، جمع معامله، سودا ها داد و ستد ها همکاری ها جمز معامله (معاملت) : راستی نگاه داشتن در معاملات و انصاف از خود و اهل خود بدادن، داد و ستد و خرید و فروش و معامله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معادله، همچندی ها ترازش ها جمع معادله: معادلات دو مجهولی. چیزهائی که برابر و معادل هم باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدخوله، مرد دیدگان شوی دیدگان درونیدگان زنان لاغر زنان تبه مغز جمع مدخوله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراسله، نامه نویسی ها نامه ها گسیله ها جمع مراسله مکاتبات. نامه نگاریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدافعات
تصویر مدافعات
جمع مدافعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجامله، نیکویی کردن ها خوش سودایی ها چرب زبانی ها چاپلوسی ها جمع مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداولات
تصویر متداولات
جمع متداوله، زند کان روا گان جمع متداوله، جمع متداوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاملات
تصویر متاملات
جمع متامله، فرجام اندیشان درنگ کنندگان جمع متامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاخرات
تصویر متاخرات
جمع متاخره، پسینیان واپسینیان درنگ کنندگان جمع متاخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادلات
تصویر مبادلات
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداولات
تصویر تداولات
جمع تداول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخلت
تصویر مداخلت
دست اندازی و مباشرت، دخالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداخلات
تصویر متداخلات
جمع متداخله، همخلیدگان جمع متداخله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداخلات
تصویر تداخلات
پژولشها جمع تداخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادلات
تصویر مجادلات
جمع مجادله، - پیکارها دشمنی ها جمع مجادله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بداخلاق
تصویر بداخلاق
((~. اَ))
تندخو، خشمگین، مقابل خوش اخلاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاملات
تصویر معاملات
داد و ستدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بداخلاق
تصویر بداخلاق
دژخو
فرهنگ واژه فارسی سره
برخورد، مداخله، فضولی، مزاحمت
دیکشنری اردو به فارسی