آنکه چادر می زند و خیمه برپا می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه در چادر می آید، آنکه مقیم می گردد در جائی. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تخییم شود
آنکه چادر می زند و خیمه برپا می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه در چادر می آید، آنکه مقیم می گردد در جائی. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تخییم شود
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند