معنی مخفف - جستجوی لغت در جدول جو

مخفف

تصویری از مخفف — تصویر مخفف

فرهنگ فارسی عمید

مخفف

لغت نامه دهخدا

مخفف

لغت نامه دهخدا

مخفف

تصویری از مخفف — تصویر مخفف

فرهنگ لغت هوشیار

مخفف

تصویری از مخفف — تصویر مخفف

فرهنگ فارسی معین

مخفف

تصویری از مخفف — تصویر مخفف

فرهنگ فارسی معین

مخفف

فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخوف — تصویر مخوف

ترسناک، ترس آور، خوفناک

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

پنهان، پوشیده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخففه — تصویر مخففه

مخفف، سبک شده، تخفیف یافته، مقابل مشدد، بی تشدید، ویژگی کلمه ای که حرفی از آن حذف شده مانند «هماره» ( همواره)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخلف — تصویر مخلف

بازمانده، به جامانده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ملفف — تصویر ملفف

نور دیده در پیچیده، مشک شیر درپیچیده نوردیده

فرهنگ لغت هوشیار

کسی که بهنگام پیمانه کردن چیزی از پیمانه کسر کند و یابوقت وزن کردن مقداری از و زن مقرر کمتر دهد، جمع مطففین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

پنهان، پوشیده، نهفته، نهان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مخشف — تصویر مخشف

شبگرد، پر وهان برنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مخوف — تصویر مخوف

راه بیمناک، خوفناک، ترسیده، خطرناک، هولناک، مهیب، سهمگین و پربیم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مخلف — تصویر مخلف

جانشین کننده

فرهنگ لغت هوشیار

خشک کرده خسک گر خشک کرده شده. خشک کننده، دوایی که موجب از بین رفتن رطوبات یا تقلیل آن شود مانند سندروس

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تخفف — تصویر تخفف

موزه پوشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

ابا زوات، کاهیده بطور مخفف سبکبار، بدون تشدید: هدیه مخففا در فارسی آمده

فرهنگ لغت هوشیار

مخففه در فارسی مونث مخفف: سبکبار ابا زوات کاستک مونث مخفف. مونث مخفف: علل مخففه مجازات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ملفف — تصویر ملفف

((مُ لَ فَّ))

درپیچیده، نوردیده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مطفف — تصویر مطفف

((مُ طَ فِّ))

کم فروش، کسی که هنگام وزن کردن از وزن واقعی کالا کم کند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مخوف — تصویر مخوف

((مَ))

ترسناک

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

((مَ یّ))

پنهان، پوشیده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مخلف — تصویر مخلف

((مُ لِ))

آن که کسی را جانشین خود کند، جانشین کننده، آن که وعده خلاف کند، در فارسی، کبوتر بچه ای که پر بر پایش رسته باشد، پسر خوش شکل

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مخلف — تصویر مخلف

((مُ خَ لِّ))

آن که چیزی را از خود بجا می گذارد، آنکه کسی را خلیفه و جانشین خود کند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مجفف — تصویر مجفف

((مُ جَ فِّ))

خشک کننده، دوایی که موجب از بین رفتن رطوبات یا تقلیل آن شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مجفف — تصویر مجفف

((مُ جَ فَّ))

خشک کرده شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

نهفته، پنهان، نهان، ناپیدا

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

Clandestine, Covert, Latent, Secret, Masked, Sneaky

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

clandestino, encoberto, latente, mascarado, secreto, astuto

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

heimlich, geheim, latent, maskiert

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

tajny, ukryty, zamaskowany, przebiegły

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از مخفی — تصویر مخفی

тайный , скрытный , скрытый , секретный , хитрый

دیکشنری فارسی به روسی