جدول جو
جدول جو

معنی مخصاب - جستجوی لغت در جدول جو

مخصاب
(مِ)
بلد مخصاب، شهر فراخ سال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخصب و خصیب شود
لغت نامه دهخدا
مخصاب
بارور
تصویری از مخصاب
تصویر مخصاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصیبت زده، سختی دیده، راست و درست، به هدف رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصبّ ها، محل هایی که آب رودخانه وارد دریا می شود، جاهای ریزش آب، جمع واژۀ مصبّ
فرهنگ فارسی عمید
(ضَب ب)
اصابت. (از اقرب الموارد). مصابه. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به اصابت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ صاب ب)
جمع واژۀ مصب، موضع ریختن آب. (یادداشت مؤلف). محل. مورد. موضع: او به قلت عقل... و اسراف اموال نه در مصاب استحقاق و منع در مواضع اطلاق. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر سال حملی... به کعبۀ معظم... فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقرا و مستحقین صرف کردی و به مصاب استحقاق و مظان استیجاب رسانیدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 47) ، صوب. (یادداشت مؤلف). سوی
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
جای فراخ سال و بسیارغله. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شهر فراخ و بسیار غله. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخصاب شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
شکوفۀ خرما، خرمابن، خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(غَ چَ / چِ فِ / فِ)
فراخ سال شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خصب و خصب.
لغت نامه دهخدا
(مُ تَب ب)
خورندۀ آب باقیمانده. (آنندراج). کسی که می خورد آب باقی مانده در آوند را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
داس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر آماسیده از فربهی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سیف ملصاب، شمشیر که اکثر در نیام درچسبان و استوار باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع مصب، پیله ها پیلگان رنج رسیده رنجور، تموکیده (به هدف رسیده)، راست آمده جمع مصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
بارور مکانی که درآن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخشاب
تصویر مخشاب
کوتاه و ستبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصال
تصویر مخصال
داس بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصاب
تصویر اخصاب
باروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
((مُ صَ))
مکانی که در آن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
((مُ))
مصیبت زده، راست و درست به هدف رسیده، صواب داشته شده
فرهنگ فارسی معین