جدول جو
جدول جو

معنی مخزون - جستجوی لغت در جدول جو

مخزون
ذخیره شده، در خزانه نهاده شده
تصویری از مخزون
تصویر مخزون
فرهنگ فارسی عمید
مخزون
(مَ)
در خزانه نهاده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مال جمع کرده شده. (ناظم الاطباء) :
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهر مخزون.
ناصرخسرو.
او را یمین الدوله و امین المله لقب دادند لقبی که در خزانۀ لطف الهی مخزون بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 215).
- مخزون داشتن، در خزانه نگه داشتن. در خزانه نهادن و محفوظ داشتن ملکشاه... خزاین و دفاین و نفایس بر آنجا مخزون و مدفون داشتی. (سلجوقنامۀظهیری ص 32).
- مخزون کردن، در خزانه نهادن. در خزانه کردن. در خزانه حفظ کردن:
موش و مار اندر خزینۀخویش مفکن خیرخیر
گر نداری درو گوهر کاندر او مخزون کنی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مخزون
وارستانیک در پوته در انبار در خزانه نهاده شده ذخیره کرده شده
تصویری از مخزون
تصویر مخزون
فرهنگ لغت هوشیار
مخزون
((مَ))
در خزانه نهاده شده، ذخیره کرده شدن
تصویری از مخزون
تصویر مخزون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخبون
تصویر مخبون
خبن، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختون
تصویر مختون
ختنه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محزون
تصویر محزون
اندوهگین، اندوهناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزون
تصویر موزون
وزن شده، دارای وزن، سنجیده شده، متناسب، دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب، برای مثال علی الخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲ - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخزول
تصویر مخزول
شکسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
برجستگیهای کروی شکلی بقطر 20 12 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بنام سی نیپس کالا تنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد میشود. حشره مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ میکند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه میشود وتدریجا بصورت برجستگیی در میاید که بنام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده میکنند. در پزشکی بعنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد مازوج عفص گلگاو، گونه ای درخت بلوط که بنام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خرد، تباه اندام جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنانکه از فا در فاعلاتن الف بیندازند فعلاتن شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخزوم
تصویر مخزوم
بینی سوراخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختون
تصویر مختون
خروهه بریده ختنه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزون
تصویر محزون
اندوهگین، غمناک، مغموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزون
تصویر موزون
سنجیده شده و اندازه کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبون
تصویر مخبون
((مَ))
جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، در علم عروض سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنان که از «فا» در فاعلاتن «الف» بیندازند «فعلاتن» شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزون
تصویر موزون
((مُ))
وزن شده، سنجیده شده، متناسب، هماهنگ، آهنگ دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختون
تصویر مختون
((مَ))
ختنه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محزون
تصویر محزون
((مَ))
اندوهگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخزوم
تصویر مخزوم
((مَ))
سوراخ کرده، کسی که بینی اش سوراخ شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزون
تصویر موزون
آهنگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موزون
تصویر موزون
Rhythmic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موزون
تصویر موزون
rythmique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موزون
تصویر موزون
ritmis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موزون
تصویر موزون
लयबद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از موزون
تصویر موزون
ritmico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موزون
تصویر موزون
ритмичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موزون
تصویر موزون
rítmico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موزون
تصویر موزون
ritmisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موزون
تصویر موزون
ритмічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موزون
تصویر موزون
rytmiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موزون
تصویر موزون
rhythmisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موزون
تصویر موزون
rítmico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موزون
تصویر موزون
리듬의
دیکشنری فارسی به کره ای