خاموش و دوسنده به زمین و فی المثل: مخرنبق لینباع، ای ساکت لداهیه یریدها. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سر فروافکندۀ خاموش و ساکت. المثل: مخرنبق لینباع، درباره کسی گویند که چون بلا و داهیه ای به وی رسد خاموش و ساکت باشد. (ناظم الاطباء)
خاموش و دوسنده به زمین و فی المثل: مخرنبق لینباع، ای ساکت لداهیه یریدها. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سر فروافکندۀ خاموش و ساکت. المثل: مخرنبق لینباع، درباره کسی گویند که چون بلا و داهیه ای به وی رسد خاموش و ساکت باشد. (ناظم الاطباء)
شکافندۀ جامه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برنده. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که می برد و قطع می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تباه و فاسد کننده عمل. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تباه کننده. (ناظم الاطباء)
شکافندۀ جامه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برنده. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که می برد و قطع می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تباه و فاسد کننده عمل. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تباه کننده. (ناظم الاطباء)
بزرگ منش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بزرگ منش و متکبر. (ناظم الاطباء) ، گونه گشتۀ لاغر و ترنجیده که بعض اندامش نزدیک بعضی اندام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گونه برگشته و لاغر و ترنجیده اندام. (ناظم الاطباء)
بزرگ منش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بزرگ منش و متکبر. (ناظم الاطباء) ، گونه گشتۀ لاغر و ترنجیده که بعض اندامش نزدیک بعضی اندام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گونه برگشته و لاغر و ترنجیده اندام. (ناظم الاطباء)
شتاب کننده در رفتار و سیر. (ناظم الاطباء). پیش درآینده و شتابی کننده در رفتار و نیک رونده. (آنندراج) : ادرنفق، اقتحم و تقدم، اسرع و هملج، مضی فی السیر. (متن اللغه)
شتاب کننده در رفتار و سیر. (ناظم الاطباء). پیش درآینده و شتابی کننده در رفتار و نیک رونده. (آنندراج) : ادرنفق، اقتحم و تقدم، اسرع و هملج، مضی فی السیر. (متن اللغه)
از ’خ رق’، کسی که به قابوی خودسبک بر شتران بگردد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که بر دور شتران میگردد. (ناظم الاطباء). کسی که سبک بر دور شتر میگردد که او را بگیرد. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، سبک و چالاک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، کاردان و باوقوف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
از ’خ رق’، کسی که به قابوی خودسبک بر شتران بگردد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که بر دور شتران میگردد. (ناظم الاطباء). کسی که سبک بر دور شتر میگردد که او را بگیرد. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، سبک و چالاک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، کاردان و باوقوف. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
فوته تافته ترنا، خوش اندام: مرد، کاردان، شمشیر، گاو بد رام، فریب ترفند مرد نیکو اندام وبخشنده جمع مخاریق، فوطه بهم پیچیده تافته شبیه بتازیانه که با آن کسی را کتک زنند: از عرف رمان گشته و از شرع گریزان. چون دیو ز لاحول و چو دیوانه ز مخراق. (قوامی رازی)، فریب تزویر زرق: ای لطیفی که با مروت تو مدح با دیگران بود مخراق. (عثمان مختاری)
فوته تافته ترنا، خوش اندام: مرد، کاردان، شمشیر، گاو بد رام، فریب ترفند مرد نیکو اندام وبخشنده جمع مخاریق، فوطه بهم پیچیده تافته شبیه بتازیانه که با آن کسی را کتک زنند: از عرف رمان گشته و از شرع گریزان. چون دیو ز لاحول و چو دیوانه ز مخراق. (قوامی رازی)، فریب تزویر زرق: ای لطیفی که با مروت تو مدح با دیگران بود مخراق. (عثمان مختاری)