صیف کم باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ناقه ای که بچۀ ناقص خلقت زاید اگر چه ایام او کامل بود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). و بچۀ این حیوان مخدج است. (از محیط المحیط). و رجوع به اخداج و مادۀ بعد شود
صیف کم باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ناقه ای که بچۀ ناقص خلقت زاید اگر چه ایام او کامل بود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). و بچۀ این حیوان مُخدَج است. (از محیط المحیط). و رجوع به اخداج و مادۀ بعد شود
جای خارج شدن، محل خروج، در علم زبانشناسی محل خروج حرف از دهان، محل تلفظ حروف از کام و دهان، جمع مخارج، در ریاضیات عددی که نشان می دهد واحد به چند بخش تقسیم شده، در علم زیست شناسی معقد
جای خارج شدن، محل خروج، در علم زبانشناسی محل خروج حرف از دهان، محل تلفظ حروف از کام و دهان، جمعِ مخارج، در ریاضیات عددی که نشان می دهد واحد به چند بخش تقسیم شده، در علم زیست شناسی معقد
بی حس و سست کننده اندام. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بی حس کننده و سست نمایندۀ اعضاء. (ناظم الاطباء). دوائی است که قابلیت تام را برای تأثیر قوه نفسانیه از روح سلب میکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). به داروهایی اطلاق شود که سبب بی حسی و رخوت و سستی گردد چون هروئین، تریاک، کوکائین و غیره که در طب برای بی حسی و کاهش احساس درد به کار آید و مصرف مکرر غالب آنها موجب اعتیاد و دوام استعمال مخدرها موجب بروز نوعی جنون و اختلالات عصبی می گردد، در پرده نشاننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آنکه می پوشاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخدیر شود
بی حس و سست کننده اندام. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بی حس کننده و سست نمایندۀ اعضاء. (ناظم الاطباء). دوائی است که قابلیت تام را برای تأثیر قوه نفسانیه از روح سلب میکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). به داروهایی اطلاق شود که سبب بی حسی و رخوت و سستی گردد چون هروئین، تریاک، کوکائین و غیره که در طب برای بی حسی و کاهش احساس درد به کار آید و مصرف مکرر غالب آنها موجب اعتیاد و دوام استعمال مخدرها موجب بروز نوعی جنون و اختلالات عصبی می گردد، در پرده نشاننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آنکه می پوشاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخدیر شود
بی حس و سست کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، در پرده نشانیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حجاب دار و پنهان و پوشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مادۀ قبل و تخدیر شود
بی حس و سست کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، در پرده نشانیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حجاب دار و پنهان و پوشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مادۀ قبل و تخدیر شود
لاغرگوشت و کم گوشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشت و یا پوست درهم کشیده و چین دار و لاغر و کم گوشت. (ناظم الاطباء) ، لاغرگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی و یا چیزی که لاغر می کند. (ناظم الاطباء) ، شکافنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدید شود
لاغرگوشت و کم گوشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشت و یا پوست درهم کشیده و چین دار و لاغر و کم گوشت. (ناظم الاطباء) ، لاغرگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی و یا چیزی که لاغر می کند. (ناظم الاطباء) ، شکافنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدید شود
بیرون برآورنده. (غیاث). بیرون آورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیرون کننده. (ناظم الاطباء). - مخرج الضمیر، کسی که از ضمیر و درون مردم اطلاع می دهد، و منجمی نیز به این صفت شهرت یافته است وی از ما فی الضمیر و آنچه که بر خاطر کسی خطور می کرد آگاهی می داد. (از تاریخ الحکما چ لیپزیک 335). ، باج اداکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اداکننده باج. (ناظم الاطباء) ، شکارکننده شترمرغ ابلق. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که شکار می کند شتر مرغ ابلق را. (ناظم الاطباء)
بیرون برآورنده. (غیاث). بیرون آورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیرون کننده. (ناظم الاطباء). - مخرج الضمیر، کسی که از ضمیر و درون مردم اطلاع می دهد، و منجمی نیز به این صفت شهرت یافته است وی از ما فی الضمیر و آنچه که بر خاطر کسی خطور می کرد آگاهی می داد. (از تاریخ الحکما چ لیپزیک 335). ، باج اداکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اداکننده باج. (ناظم الاطباء) ، شکارکننده شترمرغ ابلق. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که شکار می کند شتر مرغ ابلق را. (ناظم الاطباء)
آنکه خوابیده دست و پای و سست اندام گرداند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود. (ناظم الاطباء) ، درآمدۀ در روز باران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مقیم و آرام در خانه و یا در لانه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخدار شود
آنکه خوابیده دست و پای و سست اندام گرداند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود. (ناظم الاطباء) ، درآمدۀ در روز باران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مقیم و آرام در خانه و یا در لانه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخدار شود
کسی که بعضی لوح را نویسد و گذارد بعض آن را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می نویسد بعض لوح را و بعض آن را ترک می کند. (ناظم الاطباء) ، علم وادب آموزنده و تربیت کننده نوجوانان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سال که در آن فراخی و تنگی باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
کسی که بعضی لوح را نویسد و گذارد بعض آن را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می نویسد بعض لوح را و بعض آن را ترک می کند. (ناظم الاطباء) ، علم وادب آموزنده و تربیت کننده نوجوانان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سال که در آن فراخی و تنگی باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)