- مختمر(مُ تَ مِ)
خمیرشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تخمیرشده. (ناظم الاطباء) ، خمیرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، تخمیرشده. (ناظم الاطباء) ، می رسیده و جوش زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب رسیدۀ جوشیده. (ناظم الاطباء) ، خمیر برآمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اختمار شود، گوسپند و یا اسب سرسپید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
