جدول جو
جدول جو

معنی مختمر - جستجوی لغت در جدول جو

مختمر(مُ تَ مِ)
خمیرشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تخمیرشده. (ناظم الاطباء) ، خمیرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، تخمیرشده. (ناظم الاطباء) ، می رسیده و جوش زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب رسیدۀ جوشیده. (ناظم الاطباء) ، خمیر برآمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اختمار شود، گوسپند و یا اسب سرسپید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مختمر
می جوش زده، خاز شونده، خاز کننده (خاز خمیر)
تصویری از مختمر
تصویر مختمر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختار
تصویر مختار
(پسرانه)
صاحب اختیار، برگزیده، منتخب، آنکه در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مختار
تصویر مختار
صاحب اختیار، اختیاردار، گزیننده، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موتمر
تصویر موتمر
محل اجتماع، کنفرانس، مامور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
دائم، همیشه، پیوسته، دائمی و همیشگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
کم، ناچیز، کوتاه، مجمل، حقیر، ناچیز، مطلب کوتاه و مجمل
فرهنگ فارسی عمید
آزموده، آگاهیده دخشک یافته آزماینده، دخشک دهنده آگاهنده آزموده امتحان کرده، آگاهی یافته خبردار شده جمع مختبرین. آزماینده امتحان کننده، آگاهی یابنده خبردار شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغتمر
تصویر مغتمر
گندم با پوست، مست می زده
فرهنگ لغت هوشیار
درگذرنده و رونده، دائمی و پایدار پی در پی رونده بر کی روش و حالت واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختار
تصویر مختار
صاحب اختیار و گزیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخترم
تصویر مخترم
از بیخ بر کننده، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نزدیکترین راه رود در رفتن، کوتاه کننده سخن، کوتاه و کم و برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتمر
تصویر موتمر
گرد همایی محل اجتماع کنفرانس: موتمراسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختار
تصویر مختار
((مُ))
اختیاردار، بااختیار، برگزیده و بهتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
((مُ تَ مِ رّ))
پیوسته، همیشه، ادامه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مؤتمر
تصویر مؤتمر
((مُ تَ مَ))
محل اجتماع، کنفرانس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
((مُ تَ صَ))
کوتاه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختبر
تصویر مختبر
((مُ تَ بَ))
آزموده، امتحان کرده، آگاهی یافته، خبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختار
تصویر مختار
خود رآی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
ناچیز، کوتاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
پیوسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
Concise, Pithy, Terse, Succinct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
Persistent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
лаконичный , лаконичный , сжато
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
постійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
лаконічний , лаконічний , стиснутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
настойчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
prägnant, knapp, kurz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
zwięzły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
wytrwały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
beständig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
conciso, sucinto, breve
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
persistente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مختصر
تصویر مختصر
beknopt
دیکشنری فارسی به هلندی