جدول جو
جدول جو

معنی مختطط - جستجوی لغت در جدول جو

مختطط(مُ تَ طِ)
کسی که خط میکشد و نشان می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، روی خطدار گشته و زغب برآورده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مختط شود، دورکننده تب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ترک کننده تب. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختطاف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط خط شده، خط دار، راه راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختلط
تصویر مختلط
آمیخته به زن و مرد مثلاً کلاس مختلط، آمیخته به هم، درهم ریخته، درهم، آنکه با دیگری معاشرت کند، درآمیزنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رِ)
برکشنده شمشیر رااز نیام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که شمشیر از نیام برمی کشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که خوشه را در دهن نهاده از دانه برهنه کند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به دست کشیدن می گیرد برگ ها را از شاخه و دانه هارا از خوشه. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختراط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، خطدار از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط، گلیم خطدار. (ناظم الاطباء) ، مدرج:
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
، کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طِ)
خطدارکننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که جامۀ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آن که خط و نبشتۀ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اندک خورنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخطیط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَطط)
خط برکشنده به جهت بنا گرداگرد زمین و حد پیدا کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خط می کشد و نشان می کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که روی او خطدار گردد. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روی خطدار گشته و زغب برآورده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختطاط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
خواهندۀ چیزی از کسی بی وسیله و سابقۀ معرفتی. (غیاث) (آنندراج). آنکه از کسی احسان و نیکوئی خواهد بدون سابقۀقرابت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در شب سؤال کننده از جهت شرم و عار. (غیاث) (آنندراج) ، کسی که به عصا برگ ریزد از درخت. (آنندراج). آنکه برگ از درخت می ریزد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به اختباط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَطِ)
خواستگاری کننده زن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خواستگاری می کند زن را. (ناظم الاطباء) ، آن که می خواند کسی را در عروسی زنان قبیلۀ خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختطاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ طِ)
رباینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رباینده و گیرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
گام زننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، درگذرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
آمیخته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) :
از خود ای جزو ز کلها مختلط
فهم میکن حالت هر منبسط.
مولوی.
ورجوع به اختلاط شود.
- جمل مختلط، شتر که پیه با گوشت وی آمیخته باشد از فربهی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقه مختلطه کذلک. (منتهی الارب).
، کار درهم و پریشان. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) و رجوع به اختلاط شود، مضطرب. (ناظم الاطباء) ، دشوار و مشکل، مبهم و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مختط
تصویر مختط
کسی که خط میکشد و نشان میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط دار از هر چیزی و صاحب جمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختلط
تصویر مختلط
آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
((مُ خَ طَّ))
خط خط شده، خط دار، خط خطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختلط
تصویر مختلط
((مُ تَ لِ))
به هم آمیخته، درهم ریخته، مخلوط شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختلط
تصویر مختلط
درهم
فرهنگ واژه فارسی سره
آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خطدار، خطخطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد