جدول جو
جدول جو

معنی محکمات - جستجوی لغت در جدول جو

محکمات
آیات قرآن کریم که معنی آن ها واضح و صریح است و محتاج به تاویل نیست
فرهنگ فارسی عمید
محکمات
(مُ کَ)
جمع واژۀ محکمه. آیات محکمات، مقابل متشابهات. آیات ظاهر المعانی یعنی آیاتی که معانی آن صریح باشد بر یک وجه. (غیاث). آیات محکمات، آیات واضح که سامع محتاج به تأویل نیفتد. (ناظم الاطباء) (السامی). آیت های قرآن که یک معنی را محتمل بود. (مهذب الاسماء). که سائل نیازمند تأویل نیست مانند آیات: قل تعالوااتل ماحرم ربکم علیکم... تا آخر سوره که آیات واضح المراد است و شنونده را نیاز به تأویل نمی افتد. (از منتهی الارب). امام فخر در تفسیر کبیر گوید درباره معنای محکم و متشابه اقوال گوناگون است از ابن عباس نقل شده است که آیات محکم عبارتند از سه آیه در سورۀ انعام (قل تعالوا... تاآخر این سه آیه) و متشابه عبارت است از اوایل سور. و در روایت دیگر از ابن عباس محکم به ناسخ و متشابه به منسوخ تعبیر شده است. (از تفسیر کبیر امام فخررازی چ 1357 ج 9 ص 182). و رجوع به محکم شود:
ترا ز حکمت یونان جز این چه شد حاصل
که شبهه کردی در محکمات قرآنی.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
محکمات
مقابل متشابهات، آیات روشن و آشکار
تصویری از محکمات
تصویر محکمات
فرهنگ لغت هوشیار
محکمات
((مُ کَ))
آیاتی که معنی آن صریح بود و نیازمند به تأویل نباشد. جمع محکمه (محکم)
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکمات
تصویر محاکمات
محاکمه، با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامه دعوی کردن، دادرسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصنات
تصویر محصنات
جمع واژۀ محصنه، زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
محماه. رجوع به محماه و احماء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
جمع واژۀ محاکمه، بمعنی رفع نمودن خصومت. (غیاث) (آنندراج). دیوان عدالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
جمع واژۀ محرمه. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1) ، جمع واژۀ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه) ، زنان حرم، (اصطلاح بزازان). جامۀ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچۀ خطدار الوان. (ناظم الاطباء) :
به دست صوفی صوف از محرمات همه
که منهیند برو توبه از مناهی کن.
نظام قاری (دیوان البسه ص 100).
گاه شد آشکار گه ظاهر
در لباس محرمات عبا.
نظام قاری (دیوان البسه ص 20).
فش عمامه درآمد به احتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر.
نظام قاری (دیوان البسه ص 15).
از بس الف زخم کشیدم بر سر
از سر تا پامحرمات است دلم.
سعید اشرف.
محرمات مکن بر من این محرم را
برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش.
میرنجات.
، جمع واژۀ محرّم. رجوع به محرّم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَکْ کُ)
جمع واژۀ تحکم. تعدیات و حکمهای بی جا و حکمهای زور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حمایت کردن. محاماه: فی الجمله ارکان وسران بر موافقت سلطان در معاطات کؤوس (از) محامات نفوس مهمل ماندند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 186). رجوع به محاماه شود، محامات بر ضیف، نیک قیام کردن به مهمانی مهمان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبهمات
تصویر مبهمات
کارهای دشوار، امور پیچیده و مشکل، معضلات سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحتمات
تصویر متحتمات
جمع متحتمه، بایستگان جمع متحتمه، جمع متحتمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متممات
تصویر متممات
جمع متممه، پر گران پرداختاران رسا کنندگان پیوست ها جمع متممه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهمات
تصویر متهمات
جمع متهمه، پسماران چفته مندان جمع متهمه، جمع متهمه
فرهنگ لغت هوشیار
حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن، مشابه بودن، گفتگو، شباهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاشات
تصویر محاشات
استثنا، اخراج، باک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکلمات
تصویر متکلمات
جمع متکلم، سخنگویندگان جمع متکلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهکمات
تصویر تهکمات
جمع تهکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکیمات
تصویر تحکیمات
جمع تحکیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجمات
تصویر تحجمات
جمع تحجم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع احتمال یا حساب احتمات بر روی امکان وقوع پیشامدی یا صورت گرفتن کاری حساب کردن و احتمالهای کار را بحساب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
فرهنگ لغت هوشیار
پشتیبانی کردن از کسی حمایت کردن طرفداری کردن: فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر معاطات کووس محامات نفوس مهمل ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکمات
تصویر محاکمات
رفع نمودن خصومت، دیوان عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکمات
تصویر تحکمات
جمع تحکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذات
تصویر محاذات
رویاروئی، برابر، روبرو، مقابله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
((مُ حَ رَّ))
چیزهای حرام، زنان حرم، در فارسی جامه راه راه الوان، جمع محرمه (محرم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محامات
تصویر محامات
((مُ))
پشتیبانی کردن، طرفداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره