جمع واژۀ محرمه. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1) ، جمع واژۀ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه) ، زنان حرم، (اصطلاح بزازان). جامۀ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچۀ خطدار الوان. (ناظم الاطباء) : به دست صوفی صوف از محرمات همه که منهیند برو توبه از مناهی کن. نظام قاری (دیوان البسه ص 100). گاه شد آشکار گه ظاهر در لباس محرمات عبا. نظام قاری (دیوان البسه ص 20). فش عمامه درآمد به احتساب رخوت براند دره بنهی محرمات دگر. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پامحرمات است دلم. سعید اشرف. محرمات مکن بر من این محرم را برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش. میرنجات. ، جمع واژۀ محرّم. رجوع به محرّم شود