جدول جو
جدول جو

معنی محویت - جستجوی لغت در جدول جو

محویت(سَ / سِ گَ دَ)
حالت محو شدن و ابطال و حک و نسخ. (ناظم الاطباء). محوشدگی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محوی
تصویر محوی
دربرگرفته شده، فراهم شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَحْ وی یَ)
تأنیث محوی. مجموعه. فراهم آمده و گردشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
واستعین اﷲ فی الفیه
مقاصد النحو بها محویه.
ابن مالک
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
محوضه. صراحت. بی آمیغی. خلوص
لغت نامه دهخدا
(شُ)
حمیت. از چیزی ننگ و عار داشتن. (از تاج المصادر بیهقی). محمیه. حمایت. حمیّه. (منتهی الارب). رجوع به محمیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وی)
فراهم گیرنده و دریافت کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وا)
خانه های مردم بر یکجا از خرگاه و جز آن. (منتهی الار ب) (آنندراج). چادرهای پیوسته و متصل بهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَحْ وی ی)
مقابل حاوی. مجموع. فراهم آمده. گردشده. فراهم شده. (ناظم الاطباء). دربرگرفته شده، دریافت شده. (ناظم الاطباء) ، مضمون. ج، محاوی، سطح زیرین هر جسمی را محوی و سطح بالایین آن را حاوی نامند. هر فلک مافوق، حاوی فلک مادون خود و مادون محوی مافوق است مثلاً فلک الافلاک حاوی فلک ثوابت و فلک ثوابت محوی فلک الافلاک است
لغت نامه دهخدا
(مَحْ)
منسوب به محو. رجوع به محو شود
لغت نامه دهخدا
(مَحْ)
به نوشتۀ نوائی در تذکره، مولانا محوی از آزادگان خراسان و از مردم هری بوده و طبعی خوب داشته است. گاه خاطر به تحصیل می گمارده و زمانی به پیروی از هوسهای جوانی و مصاحبت یاران پریشان آشفته و بی سر و سامان می بوده است، و دو مطلع زیر از اشعار او را نقل کرده است:
دودی که از دل من در شام غم برآید
بریاد طرۀ او پرپیچ و خم برآید.
ترکیب تن خاکیم از لای شراب است
جمعیت ما در قدم بادۀ ناب است.
(مجالس النفائس ص 65 و 238)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ محت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محدویت
تصویر محدویت
در تازی نیامده کنار اکمندی، سهمانمندی، مرزینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیت
تصویر محیت
هشیار: مرد، ناب پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوی
تصویر محوی
فراهم آمده، گرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوی
تصویر محوی
((مَ یّ))
دربرگرفته شده، مضمون، سطح زیرین هر جسمی را محوی و سطح بالایین آن را حاوی نامند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدویت
تصویر محدویت
کران مندی
فرهنگ واژه فارسی سره