حسین بن محمد محلی شافعی (مقریزی در خطط نام او را حسن ضبط کرده است) فقیه و ریاضی دان. او راست: کتابی در فقه بر مبنای مذهب شافعی و فتح رب البریه علی متن السخاویه (علم حساب) ، تألیف در 1138 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1625) عبدالرحمن بن سلیمان محلی شافعی متولد در محلهالکبری و متوفی در 1097 هجری قمری او راست: حاشیۀ بر تفسیر بیضاوی. (از تاج العروس) محمد بن احمد بن ابراهیم بن احمد شافعی محلی، مکنی به ابوعبدالله ملقب به جلال الدین معروف به جلال محلی و جلال الدین محلی. رجوع به جلال الدین محلی شود
حسین بن محمد محلی شافعی (مقریزی در خطط نام او را حسن ضبط کرده است) فقیه و ریاضی دان. او راست: کتابی در فقه بر مبنای مذهب شافعی و فتح رب البریه علی متن السخاویه (علم حساب) ، تألیف در 1138 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1625) عبدالرحمن بن سلیمان محلی شافعی متولد در محلهالکبری و متوفی در 1097 هجری قمری او راست: حاشیۀ بر تفسیر بیضاوی. (از تاج العروس) محمد بن احمد بن ابراهیم بن احمد شافعی محلی، مکنی به ابوعبدالله ملقب به جلال الدین معروف به جلال محلی و جلال الدین محلی. رجوع به جلال الدین محلی شود
آرایش کننده چشمها. رجوع به احلاء شود، کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده، شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود
آرایش کننده چشمها. رجوع به احلاء شود، کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده، شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود
آراسته شده و زینت داده شدۀ با زیور. (ناظم الاطباء). آراسته شده و زیورداده شده. (غیاث) (از منتهی الارب) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاّلی و جوهر. (سندبادنامه ص 313). هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل و تکریم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 449). تو بی زیور محلائی و بی رخت مزکائی و بی زینت مزین. سعدی. ، جلاداده شده. (ناظم الاطباء) ، وصف کرده شده. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تحلیه شود، شیرین کرده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به احلاء و تحلیه شود، فرمان داده شده، خوش نما و ظریف نوشته شده. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی چهره. (غیاث) (آنندراج)
آراسته شده و زینت داده شدۀ با زیور. (ناظم الاطباء). آراسته شده و زیورداده شده. (غیاث) (از منتهی الارب) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَّلی و جوهر. (سندبادنامه ص 313). هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل و تکریم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 449). تو بی زیور محلائی و بی رخت مزکائی و بی زینت مزین. سعدی. ، جلاداده شده. (ناظم الاطباء) ، وصف کرده شده. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تحلیه شود، شیرین کرده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به احلاء و تحلیه شود، فرمان داده شده، خوش نما و ظریف نوشته شده. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی چهره. (غیاث) (آنندراج)
کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود، شیرین کننده. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود، آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را. (ناظم الاطباء). رجوع به تحلیه شود، آن که حلیۀ سپاهی را نزد عارض بیاض بیان کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آمد به عرضگاه دلارام من فراز پیش بساط عارض در جملۀ حشم دادش جواب گفت محلی که هست راست این است آنچه گفتی و یک ذره نیست کم. مسعودسعد
کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود، شیرین کننده. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود، آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را. (ناظم الاطباء). رجوع به تحلیه شود، آن که حلیۀ سپاهی را نزد عارض بیاض بیان کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آمد به عرضگاه دلارام من فراز پیش بساط عارض در جملۀ حشم دادش جواب گفت محلی که هست راست این است آنچه گفتی و یک ذره نیست کم. مسعودسعد