معنی محلی
محلی
local
تصویر محلی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با محلی
محلی
محلی
برزنی، بومی
فرهنگ واژه فارسی سره
محلی
محلی
زیور کرده شده، به زیور آراسته شده
فرهنگ فارسی عمید
محلی
محلی
مربوط به یک محل خاص مثلاً ترانۀ محلی، از مردم محل، بومی
فرهنگ فارسی عمید
محلی
محلی
جلا داده شده، آراسته شده و زینت داده شده، وصف کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
محلی
محلی
به زیور آراسته شده
فرهنگ فارسی معین
محلی
محلی
شیرین گرداننده چیزی را، شیرین یابنده
فرهنگ فارسی معین
محلی
محلی
Local
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محلی
محلی
lokal
دیکشنری فارسی به آلمانی
محلی
محلی
lokalny
دیکشنری فارسی به لهستانی