جدول جو
جدول جو

معنی محفوظات - جستجوی لغت در جدول جو

محفوظات
(مَ)
جمع واژۀ محفوظه. رجوع به محفوظه و محفوظ شود
لغت نامه دهخدا
محفوظات
جمع محفوظه (محفوظ) حفظ شده ها (زنان)، حفظ کرده ها بیاد داشته ها: اما بیشتر محفوظات استاد از گفتار متقدمان پارسی و تازی بود
فرهنگ لغت هوشیار
محفوظات
((مَ))
حفظ شده، آن چه در ذهن و یاد نگه داشته شده باشد
تصویری از محفوظات
تصویر محفوظات
فرهنگ فارسی معین
محفوظات
به خاطرمانده ها، به یادمانده ها، دانسته ها، معلومات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محذورات
تصویر محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محظورات
تصویر محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مأخوذ از تازی، کلمات و سخنان و گفتارها و الفاظ و بیانات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محفوظ (در حالت نصبی و جری). رجوع به محفوظ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محسوسه. اموری که به حواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل مذوقات مشمومات، ملموسات، مبصرات و مسموعات اند. مقابل معقولات. حس شدنی ها. رجوع به محسوس شود. صفت نخست از مبادی قیاسات. (اساس الاقتباس ص 345). رجوع به مبادی قیاسات شود، (اصطلاح منطقی) حسیات، در اصطلاح منطق محسوسات و یا حسیات بر دو معنی از قضایا اطلاق شود، اول قضایایی که عقل به مجرد تصور طرفین قضیه به آن حکم میکند که این حکم و قطع بواسطۀ حس ظاهر و یا باطن می باشد و نیز گویند این نوع قضایا از مقدمات یقینیۀ ضروریه اند و آنها را مشاهدات نیز خوانند اما تمام علما در این اصطلاح متفق القول نیستند چه صاحب شرح طوالعمحسوسات را مرادف مشاهدات قرار میدهد اما دیگران آن را اخص از آن میدانند. شارح مواقف نویسد مشاهدات و یا محسوسات به چیزهایی است که به مجرد حس ظاهر به آنها حکم شود و اما آنچه را بوسیلۀ حس باطن بدانها حکم گردد وجدانیات و قضایای اعتباریه نامند. و در شرح مطالع گوید که اعم است زیرا محسوسات آن قضایائی هستند که عقل از راه یکی از حواس به آن حکم میکند حال اگر از حواس ظاهری بود آن را مشاهدات گویند و اگر از حواس باطنی بود وجدانیات خوانند معنای دوم محسوسات آن قضایایی هستند که حس در آنها دخیل می باشد که شامل تجربیات و متواترات احکام و هم در محسوسات، بعضی از حدسیات، مشاهدات و بعضی از وجدانیات است که نیز از علوم یقینیۀ ضروریه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- محسوسات البصر، آنچه بادیده دریافت شود: و محسوسات البصر اشرف، فانها هی الاانوار من الکواکب و غیرها. (حکمت اشراق ص 204)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملحوظات
تصویر ملحوظات
تاملات و تفکرات و اندیشه ها و ملاحظه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محسوسه، سهشی ها سهشیان دشستگان مرغوا ها جمع محسوسه (محسوس) اموری که بحواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل پنج قسمند: مذوقات مشمومات ملموسات مبصرات مسموعات: و نیز همه حسها محسوسات خود را باز یک حس عام مرهمه را دهند یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوبات
تصویر محجوبات
جمع محجوبه، پردگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصورات
تصویر محصورات
جمع محصوره، گرد گرفتگان ورتکان بن بست ها جمع محصوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محصوله، فرآورده ها میوکان جمع محصوله (محصول) غله و بار و حاصل کشتزارها و میوه جات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محفوظین
تصویر محفوظین
جمع محفوظ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوومات
تصویر محوومات
از خود بیخود شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومات
تصویر محتومات
جمع محتومه (محتوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدودات
تصویر محدودات
جمع محدوده، دیوار بندان سامانداران مرزین ها جمع محدوده (محدود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذوفات
تصویر محذوفات
جمع محذوفه، کاستگان بریدگان جمع محذوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلولات
تصویر محلولات
جمع محلوله، آبیدگان جمع محوله (محلول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
جمع محاورت (محاوره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوبات
تصویر محبوبات
جمع محبوبه، تازان دلداران ریکایان جمع محبوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحفظات
تصویر متحفظات
جمع متحفظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفیظات
تصویر تحفیظات
جمع تحفیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملفوظات
تصویر ملفوظات
جمع ملفوظه (ملفوظ)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسوسات
تصویر محسوسات
((مَ))
جمع محسوسه، اموری که با حواس پنجگانه ادراک شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
((مَ))
جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محصولات
تصویر محصولات
فرآورده ها
فرهنگ واژه فارسی سره