جدول جو
جدول جو

معنی محذورات

محذورات((مَ))
جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محذورات

محذورات

محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
محذورات
فرهنگ فارسی عمید

محذورات

محذورات
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار

محذورات

محذورات
جَمعِ واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا

محظورات

محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
محظورات
فرهنگ فارسی عمید

محظورات

محظورات
جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید
فرهنگ لغت هوشیار

محصورات

محصورات
جمع محصوره، گرد گرفتگان ورتکان بن بست ها جمع محصوره
محصورات
فرهنگ لغت هوشیار