معنی محذورات محذورات((مَ)) جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها تصویر محذورات فرهنگ فارسی معین
محذورات محذورات جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند فرهنگ لغت هوشیار
محذورات محذورات جَمعِ واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90) لغت نامه دهخدا
محظورات محظورات جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید فرهنگ لغت هوشیار