جدول جو
جدول جو

معنی محذوریت - جستجوی لغت در جدول جو

محذوریت
تنگنا
تصویری از محذوریت
تصویر محذوریت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شغل یا وظیفه ای که از جانب شخص یا سازمانی بر عهدۀ شخص گذاشته می شود، فرمان بردای، فرمان بردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
محرومی، محروم بودن، نامرادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محظورات
تصویر محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
معذور بودن. حالت کسی که عذر او پذیرفته است
لغت نامه دهخدا
تصویری از محذوفات
تصویر محذوفات
جمع محذوفه، کاستگان بریدگان جمع محذوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرورین
تصویر محرورین
جمع محرور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
ناامیدی، نامرادی، ممانعت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محشور، گرد هم آیان جمع محشور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصورات
تصویر محصورات
جمع محصوره، گرد گرفتگان ورتکان بن بست ها جمع محصوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محصور، ور تکان باز داشتگان هنجمانان جمع محصور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ایراختش محکوم شدن شخصی در مناظره یا در دادگاه: محکومیت... در دادگاه مسلم است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محجور، وامنان کانایان جمع محجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدودیت
تصویر محدودیت
محدود بودن، دارای حد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متئوریت
تصویر متئوریت
فرانسوی شخانه سنگ آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
جمع محاورت (محاوره)
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان دوست داشتنی بودن دوستاکی محبوب بودن مورد محبت بودن: ... در میان رفقا محبوبیتی داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقهوریت
تصویر مقهوریت
در تازی نیامده شکست یافتگی مقهوری
فرهنگ لغت هوشیار
حکم و فرمان و امر، رسالت و اطاعت حکم در تازی نیامده فرستاکی فرستش پروانکی گمارش مامور شدن، وظیفه ای که بعهده کسی محول شده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معذور، پوزیدگان پوزش روایان جمع معذور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعایت این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مأموریت
تصویر مأموریت
((~. یَّ))
کاری که انجام آن از سوی مقامی واگذار و خواسته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
((مَ یَّ))
محروم بودن، محرومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدودیت
تصویر محدودیت
((مَ یَّ))
محدود بودن، دارای حد بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبوبیت
تصویر محبوبیت
((مَ یَّ))
محبوب بودن، مورد محبت بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
((مَ))
جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماموریت
تصویر ماموریت
گماردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبوبیت
تصویر محبوبیت
پسندیدگی، دوستاکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدودیت
تصویر محدودیت
کران مندی، چارچوب، نگنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محرومیت
تصویر محرومیت
بی بهرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بخشودگی، پوزش، معافیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محدودیت
تصویر محدودیت
Limitation, Restraint, Restriction
دیکشنری فارسی به انگلیسی