جدول جو
جدول جو

معنی محدس - جستجوی لغت در جدول جو

محدس(مَ دِ)
مطلب. (منتهی الارب). یقال فلان بعیدالمحدس. (اقرب الموارد). مطلب و مقصد و سؤال و پرسش و درخواست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محدس
در خواست خواهش، آماج
تصویری از محدس
تصویر محدس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محدث
تصویر محدث
(پسرانه)
گوینده سخن، آنکه احادیث پیشوایان دینی را بیان می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محدب
تصویر محدب
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسدس
تصویر مسدس
شش گوشه، شش ضلعی، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی بیت شش پایه، در علوم ادبی مسمطی که در هر بند شش مصراع داشته باشد، دارای شش رکن یا عضو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
تقدیس کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
پاک و پاکیزه، منزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدث
تصویر محدث
مقابل قدیم
در فلسفه چیزی که تازه پیدا شده
در فقه ویژگی آنچه در کتاب، سنت و اجماع معروف نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدث
تصویر محدث
کسی که حدیث نقل کند، کسی که سخنان پیغمبر را روایت کند، عالم به علم حدیث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبس
تصویر محبس
زندان، جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدث
تصویر محدث
حدیث کننده، سخن گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
ششگوشه شش پهلو، پا آهو در ساختمان، ششلول، شش پایه (شش رکنی)، شش بندی در چامه سرایی دارای شش (رکن عضو و غیره) کرده، سطحی شش گوشه شش ضلعی، مسمطی است که هر بند آن دارای شش مصراع باشد، بیتی که اجزاء وزن در آن شش بار تکرار شود شش رکنی: چون فاع این فع را بر جزوی که پیش از آنست میفزایند و بیت مثمن را مسدس میگردانند... یاعرصه مسدس. جهان باعتبار شش جهت: وصدای اصطکاک صخرتین هنگام ملاقات ایشان از بسیط این عرصه مسدس در محیط گنبد اطلس افتاد. یا مسدس عالم (گیتی)، عرصه مسدس: از دم خلق تو در مسدس گیتی بوی مثلث بهر مشام بر آمد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدب
تصویر محدب
گوژپشت گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
پاک کرده، پاک و پاکیزه، منزه
فرهنگ لغت هوشیار
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدس
تصویر متحدس
جستجو نماینده، تفحص کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدس
تصویر تحدس
خبر خواستن در خفا
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در زندان می اندازد بند کننده، حبس کننده حبس کردن، بازداشت و بند کردن کسی را، زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبس
تصویر محبس
((مَ بَ))
زندان، جمع محابس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
((مُ قَ دَّ))
پاک و پاکیزه، شایسته پرستش و احترام، دارای کیفیت آسمانی، بسیار با ارزش و گرامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسدس
تصویر مسدس
((مُ سَ دَّ))
شش پهلو، شش ضلعی، شش تایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
((مَ دِ))
جای پاک و پاکیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدب
تصویر محدب
((مُ حَ دَّ))
گوژپشت و برآمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدث
تصویر محدث
((مُ دَ))
چیزی که تازه پیدا شده، آن چه در کتاب و سنت و اجماع معروف نباشد، جمع محدثات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدث
تصویر محدث
((مُ حَ دِّ))
گردآورنده و بیان کننده احادیث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدد
تصویر محدد
((مُ حَ دِّ))
تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
اشو، سپند، ورجاوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبس
تصویر محبس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدب
تصویر محدب
کوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
Saintly, Sacred, Hallowed, Reverent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
sagrado, reverente, santo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
geheiligt, ehrfürchtig, heilig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
święty, pełen czci
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
святой , почтительный , священный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقدس
تصویر مقدس
святий , шанобливий , священний
دیکشنری فارسی به اوکراینی