از بین بردن، زایل کردن، کنایه از بسیار شیفته و توجه کننده به چیزی، کنایه از ویژگی آنچه کاملاً آشکار و مشخص نیست، مبهم، در تصوف مقابل اثبات، از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند، محق محو شدن (گشتن): کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن، در تصوف رسیدن به مقام محو محو کردن (گردانیدن): ستردن، نابود ساختن
از بین بردن، زایل کردن، کنایه از بسیار شیفته و توجه کننده به چیزی، کنایه از ویژگی آنچه کاملاً آشکار و مشخص نیست، مبهم، در تصوف مقابلِ اثبات، از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند، محق محو شدن (گشتن): کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن، در تصوف رسیدن به مقام محو محو کردن (گردانیدن): ستردن، نابود ساختن
خاک پاشیدن بر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). و در حدیث آمده است: ’احثوا علی وجوه المداحین التراب’، ریخته و پاشیده شدن خاک. حثی. تحثاء، عطای اندک دادن. اندک چیزی دادن. اندک دادن عطا. (از منتهی الارب). و رجوع به ذیل دزی ج 1 ص 248 شود
خاک پاشیدن بر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). و در حدیث آمده است: ’احثوا علی وجوه المداحین التراب’، ریخته و پاشیده شدن خاک. حثی. تحثاء، عطای اندک دادن. اندک چیزی دادن. اندک دادن عطا. (از منتهی الارب). و رجوع به ذیل دزی ج 1 ص 248 شود
گرفتار درد تهیگاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محقی ّ، گرفتار درد شکم از خوردن گوشت. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن که شکم او از خوردن گوشت درد گیرد. (آنندراج). محقی. رجوع به محقی شود
گرفتار درد تهیگاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مَحقی ّ، گرفتار درد شکم از خوردن گوشت. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن که شکم او از خوردن گوشت درد گیرد. (آنندراج). محقی. رجوع به محقی شود
برانگیختگی و برافژولیدگی و مهمیززدگی. (ناظم الاطباء) : فرس جوادالمحثه، اسبی که پس از دویدن چون وی را برافژولند باز بدود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
برانگیختگی و برافژولیدگی و مهمیززدگی. (ناظم الاطباء) : فرس جوادالمحثه، اسبی که پس از دویدن چون وی را برافژولند باز بدود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)