معنی محشو
- محشو (مَ شُوو)
- نعت مفعولی از حشو. پرکرده. انباشته. آگنده. (ناظم الاطباء). آگنده و پر کرده شده ومملو. (غیاث) (آنندراج) ، به حشو آگنده. به آگنه کرده. باحشو. بامغز. (یادداشت مرحوم دهخدا). قبائی محشو، پنبه در نهاده. (مهذب الاسماء). لایی دار. بالایی. لائی زده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، حاشیه زده. حاشیه نوشته. (یادداشت مرحوم دهخدا)
