جمع واژۀ محکمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). دادگاهها. رجوع به محکمه شود. - محاکم جزائی. رجوع به محکمۀ جزائی شود. - محاکم شرع، محاضر شرع. رجوع به محکمۀ شرع شود. - محاکم مدنی، مجموعۀ محکمه های شهرستان و استان و دیوان کشور
جَمعِ واژۀ محکمه. (یادداشت مرحوم دهخدا). دادگاهها. رجوع به محکمه شود. - محاکم جزائی. رجوع به محکمۀ جزائی شود. - محاکم شرع، محاضر شرع. رجوع به محکمۀ شرع شود. - محاکم مدنی، مجموعۀ محکمه های شهرستان و استان و دیوان کشور
بهم (با هم) به حاکم شدن. (زوزنی). با خصم نزدیک حاکم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نزدیک حاکم شدن. (آنندراج). ترافع
بهم (با هم) به حاکم شدن. (زوزنی). با خصم نزدیک حاکم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نزدیک حاکم شدن. (آنندراج). ترافع
مخفف محاکات که بمعنی با هم سخن گفتن است. (غیاث) (آنندراج). رجوع به محاکاه شود: چنگی بده بلورین ماهی آبدار چون آب لرزه وقت محاکا بر افکند. خاقانی. مایۀ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لافست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 86 و عبدالرسولی ص 87). گر در عیارنقد من آلودگی بسی است با صاحب محک چه محاکا برآورم. خاقانی. گردان بر هر نوبری گل سارغ از مل ساغری وان مل محک هر زری با گل محاکا داشته. خاقانی
مخفف محاکات که بمعنی با هم سخن گفتن است. (غیاث) (آنندراج). رجوع به محاکاه شود: چنگی بده بلورین ماهی آبدار چون آب لرزه وقت محاکا بر افکند. خاقانی. مایۀ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لافست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 86 و عبدالرسولی ص 87). گر در عیارنقد من آلودگی بسی است با صاحب محک چه محاکا برآورم. خاقانی. گردان بر هر نوبری گل سارغ از مل ساغری وان مل محک هر زری با گل محاکا داشته. خاقانی
جمع واژۀ محرم، جمع واژۀ محرمه (م ر / م ر) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمه شود، حرام کرده های خدا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، محارم اللیل، مخاوف شب که بددلان را از رفتن باز دارد. (منتهی الارب)، کسانی که نکاح آنها حرام باشد. مانند مادر و خواهر و خاله و عمه و دختر و جز آنان. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مَحرَم، جَمعِ واژۀ محرمه (م ُ رُ / م ُ رَ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به محرم و محرمه شود، حرام کرده های خدا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، محارم اللیل، مخاوف شب که بددلان را از رفتن باز دارد. (منتهی الارب)، کسانی که نکاح آنها حرام باشد. مانند مادر و خواهر و خاله و عمه و دختر و جز آنان. (ناظم الاطباء)
با کسی بحکم شدن. (زوزنی). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به محاکمه شود، در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت)
با کسی بحکم شدن. (زوزنی). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به محاکمه شود، در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت)
گیاهی است که آن را مخلصه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اهل اندلس مخلصه را به این اسم خوانند. (اختیارات بدیعی). دوائی است. رجوع به آنندراج و برهان و مخلصه شود
گیاهی است که آن را مخلصه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اهل اندلس مخلصه را به این اسم خوانند. (اختیارات بدیعی). دوائی است. رجوع به آنندراج و برهان و مخلصه شود
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده