با هم فراگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراگرفتن یکدیگر را، درآویختن کسی دیگری را برای مطلبی و یکی در انکار مبالغه کردن و فراگرفتن یکدیگر را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
با هم فراگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراگرفتن یکدیگر را، درآویختن کسی دیگری را برای مطلبی و یکی در انکار مبالغه کردن و فراگرفتن یکدیگر را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
تأنیث محوط. محوطه. دیواربرکشیده. دیوارکشیده. که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست. هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی. (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سوای لام کلمه تعلیل و تبدیل نمی پذیرد و به فتح میم و سکون حاء غلط است چه صحیح داشتن حرف علت در صیغۀ ظرف اجوف از ثلاثی مجرد بدون موانع ثابت نشده، یا آنکه در اصل ’محوطهبه’ بوده باشد (به فتح میم وضم حاء و سکون واو) و از کثرت استعمال صلۀ باء حذف شده فقط محوطه به معنی اسم ظرف مستعمل شده است. (غیاث) : عنّه، محوطۀ چوب. (منتهی الارب). دیوار بست از چوب که شتران و اسبان را سازند. (از اقرب الموارد)
تأنیث محوط. محوطه. دیواربرکشیده. دیوارکشیده. که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست. هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی. (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سوای لام کلمه تعلیل و تبدیل نمی پذیرد و به فتح میم و سکون حاء غلط است چه صحیح داشتن حرف علت در صیغۀ ظرف اجوف از ثلاثی مجرد بدون موانع ثابت نشده، یا آنکه در اصل ’محوطهبه’ بوده باشد (به فتح میم وضم حاء و سکون واو) و از کثرت استعمال صلۀ باء حذف شده فقط محوطه به معنی اسم ظرف مستعمل شده است. (غیاث) : عُنَّه، محوطۀ چوب. (منتهی الارب). دیوار بست از چوب که شتران و اسبان را سازند. (از اقرب الموارد)
مدافعت کردن. (منتهی الارب). مراوغه. (تاج المصادر بیهقی) ، کشتی گرفتن با کسی. (از ناظم الاطباء). دستان آوردن با کسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کنکاش نمودن با یکدیگر و باهم سخن گفتن به مشورت، وعده نمودن و آن در بیع باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
مدافعت کردن. (منتهی الارب). مراوغه. (تاج المصادر بیهقی) ، کشتی گرفتن با کسی. (از ناظم الاطباء). دستان آوردن با کسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کنکاش نمودن با یکدیگر و باهم سخن گفتن به مشورت، وعده نمودن و آن در بیع باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
بهم درآمیختن. (منتهی الارب). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن. (منتهی الارب). پاسپر کردن و پایمال نمودن، داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء)
بهم درآمیختن. (منتهی الارب). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن. (منتهی الارب). پاسپر کردن و پایمال نمودن، داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء)
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری