جدول جو
جدول جو

معنی محاورات - جستجوی لغت در جدول جو

محاورات
(مُ وَ)
جمع واژۀ محاوره. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محاوره شود. مکالمه و گفتگو و گفت و شنود. (ناظم الاطباء) ، هم کلامی ها. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
محاورات
جمع محاورت (محاوره)
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
فرهنگ لغت هوشیار
محاورات
گفتگوها، محاوره ها، گفت وشنودها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محذورات
تصویر محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محظورات
تصویر محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
سخنانی که از فصحا و بلغا در اثنای بحث و محاوره بیاورند که مناسب با مقام باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ)
جمع واژۀ مشاوره: و درهمه اصناف خطابت مفید اما تعلق ممکن و غیرممکن به مشاورات و کاین و غیرکاین به مشاجرات و تعظیم و تحقیر او به منافرات بیشتر بود. (اساس الاقتباس ص 569)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محاره. (منتهی الارب). رجوع به محاره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محصوره.
- محصورات اربعه، موجبۀ کلیه، سالبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه و سالبۀجزئیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به موجبه... شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محظوره. چیزهای حرام و ناروا و غیرمشروع. یقال: الضرورات تبیح المحظورات. (ناظم الاطباء) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع بربست. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر همه درامور دولت محظورات لازم آمدی... (عالم آرای عباسی)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
جمع واژۀ محاضره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، معلومات و یادداشته شده ها و سخنهای موافق حال و حکایات سلف مناسب مقام یعنی علم تواریخ. (غیاث) (آنندراج). ابوالخیر در مفتاح السعاده گوید دانشی است که به سبب آن ملکه ای برای انسان حاصل گردد که تواند برای دیگران کلامی ایراد نماید که از هر جهت مناسبت حال و مقام را داشته باشد و هدف از این علم تحصیل و به دست آوردن این ملکه است و فائدۀ آن دوری از خطا در تطبیق کلام منقول از غیر است. (از کشف الظنون ج 2 ص 1609).
- علم محاضرات، آنچه را که از حدیث غریب و یا شعر عجیب بر کسی خوانند. (از نفائس الفنون).
، حاضرشدنها. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ رَ)
محاوره. گفتگو. سؤال و جواب. گفت و شنود: ضعیف دل را در محاورت زبان کند شود. (کلیله و دمنه). و انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زاید. (کلیله و دمنه). در حسن معاشرت و آداب محاورت. (گلستان). تفرج بلدان و محاورت خلان. (گلستان). مرد از مجاورت او به جان رنجیدی و از محاورت او چاره ندیدی. (گلستان) ، عبارت است از معرفت مواقع کلام و بدایع حدیث با طبقات اقوام، موشح به لطایف و نکات و امثال و ابیات و بعضی این فن را علم محاضرات خوانند. (از نفایس الفنون محمد بن محمود آملی، فن محاوره). رجوع به محاوره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متاخرات
تصویر متاخرات
جمع متاخره، پسینیان واپسینیان درنگ کنندگان جمع متاخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماثورات
تصویر ماثورات
جمع ماثوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرورات
تصویر مبرورات
نیکفر جامان پذیرفته ها درست ها جمع مبروره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متصوره، گمان شدگان انگاشتگان، جمع متصوره، گمان برندگان انگارندگان جمع متصوره، جمع متصوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاویات
تصویر مجاویات
جمع مجاوبه، هم پاسخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوبات
تصویر مجاوبات
جمع مجاوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهورات
تصویر متهورات
جمع متهوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاثرات
تصویر متاثرات
جمع متاثره، سنهیدگان جمع متاثره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورت
تصویر محاورت
محاوره: مرد از محاورت او بجان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاورات
تصویر مشاورات
جمع مشاوره، اوسکارش ها رایزنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصورات
تصویر محصورات
جمع محصوره، گرد گرفتگان ورتکان بن بست ها جمع محصوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار
گواه بودنها جنگ های تن به تن سخنرانی ها داد خواهی ها جمع محاضره معلومات ادبی و تاریخی که در مجالس علما رد و بدل شود. یافن (علم) محاضرات. فنی (علمی) است که بدان ملکه ای حاصل شود که سخنی از دیگری آورند که از جهت معانی وصفی و یا از باب ترکیب خاصی که دارد با مقام مناسب افتد غرض از آن کسب این ملکه و فایده آن پرهیز از خطا در تطبیق آن سخن است با مقتضای مقام تخاطب از جهت معانی اصلی و از جهت ترکیب خاصی که آن سخن دارد. فرق میان این علم و علم معانی در آنست که علم معانی عبارت است از اینکه متکلم سخن خود را بر مقتضای حال و مقام و سخن منقول از دیگری را با خصوصیاتی مناسب بحال خود تطبیق دهد و محاضرات عبارت از بکار بردن سخن بلغاست در اثنای سخن بطریقی که در جایی مناسب بر سبیل حکایت ایراد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاورات
تصویر تحاورات
جمع تحاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکمات
تصویر محاکمات
رفع نمودن خصومت، دیوان عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
((مَ))
جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاضرات
تصویر محاضرات
((مُ ضَ یا ض))
معلومات ادبی و تاریخی که در مجالس علما رد و بدل شود. جمع محاضره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محصولات
تصویر محصولات
فرآورده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محذوریت
تصویر محذوریت
تنگنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مذاکرات
تصویر مذاکرات
گفتگوها
فرهنگ واژه فارسی سره