جدول جو
جدول جو

معنی محاطبه - جستجوی لغت در جدول جو

محاطبه(مُ طِ بَ)
ماده شتر که خار خشک خورد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاطبه
تصویر مخاطبه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سَ بَ / سِ بِ)
محاسبه. شمار کردن. با کسی شمار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی: آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. (گلستان) ، عمل حساب، دعوت به حساب، دقت در حساب، رسیدگی به حساب، غور و تعمق در حساب، ترتیب و انتظام در حساب. (ناظم الاطباء).
- محاسبه دار، کسی که تفتیش در حساب میکند. (ناظم الاطباء).
- محاسبه طلب، کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. (ناظم الاطباء).
- محاسبه کردن، شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب.
- محاسبۀ نفس، (اصطلاح تصوف) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شمارۀ آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را ’احصا’ و اعمال بد را ’حصر’ خوانند و برای شمارۀ آنها سنگ ریزه بکار برند. محمد بن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
حساب کردن. (منتهی الارب). شمار کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شمردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری. شمار گرفتن. شمار. ج، محاسبات، مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از آن صادر نشود. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب محاسبۀ نفس ذیل مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مخاطبه و مخاطبت در فارسی گفت و گو، درشتی سر زنش روبرو سخن گفتن با کسی گفتگو کردن، عتاب کردن سخنان درشت گفتن: در این وقت که آواز مخاطبه و معاتبه از منزل ایشان بگوش وی رسید جمع مخاطبات
فرهنگ لغت هوشیار
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
((مُ س بِ))
حساب کردن، رسیدگی به حساب، حساب چیزی را نگه داشتن، جمع محاسبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
((مُ رِ بِ))
جنگیدن، پیکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
احسب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
Computation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
calcul
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
计算
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
計算
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
hesabu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
การคำนวณ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
계산
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
חישוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
calcolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
hesaplama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
perhitungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
হিসাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
गणना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
cálculo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
обчислення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
вычисление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
obliczenia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
Berechnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
cálculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
berekening
دیکشنری فارسی به هلندی