- محارف (مُ رَ)
بی روزی. (مهذب الاسماء). بی بخت و روزی. خلاف مبارک. (آنندراج) (منتهی الارب)
معنی محارف - جستجوی لغت در جدول جو
- محارف (مَ رِ)
جمع واژۀ محرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرف شود
- محارف
بی بخت و روزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محرم ها، خویشاوندان نزدیک یا اعضای خانواده که زناشویی با آنها حرام است، افراد بسیار صمیمی و امین، جمع واژۀ محرم
جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
مصرف ها، صرف و خرج کردن ها، جاهای صرف و خرج کردن، محل های خرج، جمع واژۀ مصرف
(مَ فِ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ محفر، ج محفره، جمع واژۀ محفار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محفر و رجوع به محفارشود
(مُ حَ رَ)
لغت نامه دهخدا
چیزی مستوی مانند سم اسب و خر و گاو و گوسفند و آهو و غیره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، آوند پر و مملو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
(شِ)
لغت نامه دهخدا
میل به جراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب). میل فرو بردن به جراحت و یافتن عمق آن را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کسی را بی روزی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). پاداش دادن. (ناظم الاطباء) ، محارفۀ به سوء، پاداش ببدی دادن کسی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
(مَ رِ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ مشرف و مشرفه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشرف ̍ (الموضع یشرف منه). (اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
- مشارف الارض، بلندیهای آن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). بلندی های زمین. (ناظم الاطباء)
- مشارف الارض، بلندیهای آن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). بلندی های زمین. (ناظم الاطباء)
نگاهبان پاسبان نگاهبانی کننده نگاهبانی کننده نگاهبان پاسبان جمع محارسین
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
