جدول جو
جدول جو

معنی محاربه - جستجوی لغت در جدول جو

محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
فرهنگ فارسی عمید
محاربه
(شَذذ)
حراب. با یکدیگر جنگ کردن. (منتهی الارب). با کسی جنگ کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادربیهقی) (المصادر زوزنی). مقاتله. تحارب. احتراب، کارزار. جنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محاربت شود
لغت نامه دهخدا
محاربه
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
فرهنگ لغت هوشیار
محاربه
((مُ رِ بِ))
جنگیدن، پیکار کردن
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
فرهنگ فارسی معین
محاربه
جنگ
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
فرهنگ واژه فارسی سره
محاربه
آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، رزم، ستیزه، کشتار، نبرد
متضاد: صلح، آشتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

معامله ای که در آن سرمایه ای برای تجارت در اختیار دیگری قرار می دهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواربه
تصویر مواربه
در بدیع استعمال کلماتی که مضمون آن زننده، باشد اما بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد و ذم را به صورت مدح درآورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
فرهنگ فارسی عمید
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
مواربه در فارسی: شکست دادن، فریب دادن، آسیب رساندن با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاربه
تصویر مقاربه
با کسی نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
با سرمایه کسی تجارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاربت
تصویر محاربت
محاربه: ... که فتح ناحیت قم بجنگ و محاربت بوده باشد جمع محاربات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
حساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارفه
تصویر محارفه
پاداش دادن به بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارقه
تصویر محارقه
از پهلو گادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاربه
تصویر مضاربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با یکدیگر زد و خورد کردن، نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواربه
تصویر مواربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با همدیگر زیرکی کردن، مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
((مُ س بِ))
حساب کردن، رسیدگی به حساب، حساب چیزی را نگه داشتن، جمع محاسبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
Computation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
calcul
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
cálculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
Berechnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
obliczenia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
вычисление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
обчислення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
berekening
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
cálculo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
calcolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
गणना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
হিসাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
perhitungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
hesaplama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی