برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پژند، هنجمک، هجند، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
بَرغَست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پَژَند، هَنجَمَک، هَجَند، مُچّه، بَلغَس، بَلغَست، یَبَست، وَرغَست، فَرغَست
گیاهی باشد مانند اسفناج وآن بیشتر در کنارهای جوی آب رویدو آن را در آش کنند و برغست همان است، و با جیم فارسی هم آمده است. (برهان). گیاهی خودرو و مأکول و دارای طعمی تیز و تند مانند طعم تره تیزک و یکی از اجزای سبزی صحرایی است و از آن بورانی نیز سازند و مچه برغست نیز گویند. (ناظم الاطباء) : ملک به وقت بهار هر سال به دشت بیرون شدی با خاصگان خویش و آنجا خیمه زدی و تا گرم نشدی آنجا بودی و از آن چیزهاکه از زمین روید چون گیاهها و ژاژها از مفارج (؟) ومجه همی چیدندی و همی خوردندی پس یک روز ملک به دشت بیرون شد و پسرانش با عمرو بن عدی برفتند و مفارج (؟) و مجه از زمین می کشیدند تا گرد کنند... که اعراب همی خوردند هم خام هم پخته. (ترجمه تاریخ طبری)
گیاهی باشد مانند اسفناج وآن بیشتر در کنارهای جوی آب رویدو آن را در آش کنند و برغست همان است، و با جیم فارسی هم آمده است. (برهان). گیاهی خودرو و مأکول و دارای طعمی تیز و تند مانند طعم تره تیزک و یکی از اجزای سبزی صحرایی است و از آن بورانی نیز سازند و مچه برغست نیز گویند. (ناظم الاطباء) : ملک به وقت بهار هر سال به دشت بیرون شدی با خاصگان خویش و آنجا خیمه زدی و تا گرم نشدی آنجا بودی و از آن چیزهاکه از زمین روید چون گیاهها و ژاژها از مفارج (؟) ومجه همی چیدندی و همی خوردندی پس یک روز ملک به دشت بیرون شد و پسرانش با عمرو بن عدی برفتند و مفارج (؟) و مجه از زمین می کشیدند تا گرد کنند... که اعراب همی خوردند هم خام هم پخته. (ترجمه تاریخ طبری)
از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین می گردد و از خورشید کسب نور می کند، قمر، واحد اندازه گیری زمان برابر با یک دوازدهم سال، کنایه از زیبا، در گاه شماری ایران قدیم، روز دوازدهم از هر ماه شمسی، کنایه از زیبا، پسوند متصل به واژه به معنای دل انگیز مثلاً ماه پیکر، ماه منظر، در آیین زردشتی ایزد روز دوازدهم از هر ماه، روز دوازدهم از هر ماه خورشیدی، ماه روز، برای مثال ماه روز ای به روی خوب چو ماه / بادۀ لعل مشک بوی بخواه ی گشت روشن چو ماه بزم که گشت / نام این روز ماه و روی تو ماه (مسعودسعد - ۵۴۸) ماه برکوهان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو لحن ماه برکوهان گشادی / زبانش ماه برکوهان نهادی (نظامی۲ - ۲۰۳) ماه به ماه: ماهیانه، ماهانه، هر ماه، از این ماه به آن ماه ماه تمام: ماه شب چهاردهم از تقویم قمری، بدر ماه روزه: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، ماه مبارک، رمضان ماه قمری: مدت بین رؤیت هلال ماه تا هلال دیگر، تقریباً برابر با ۵/۲۹ شبانه روز ماه مبارک: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، رمضان ماه نو: ماه شب اول از تقویم قمری، هلال
از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین می گردد و از خورشید کسب نور می کند، قمر، واحد اندازه گیری زمان برابر با یک دوازدهم سال، کنایه از زیبا، در گاه شماری ایران قدیم، روز دوازدهم از هر ماه شمسی، کنایه از زیبا، پسوند متصل به واژه به معنای دل انگیز مثلاً ماه پیکر، ماه منظر، در آیین زردشتی ایزد روز دوازدهم از هر ماه، روز دوازدهم از هر ماه خورشیدی، ماه روز، برای مِثال ماه روز ای به روی خوب چو ماه / بادۀ لعل مشک بوی بخواه ی گشت روشن چو ماه بزم که گشت / نام این روز ماه و روی تو ماه (مسعودسعد - ۵۴۸) ماه برکوهان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو لحن ماه برکوهان گشادی / زبانش ماه برکوهان نهادی (نظامی۲ - ۲۰۳) ماه به ماه: ماهیانه، ماهانه، هر ماه، از این ماه به آن ماه ماه تمام: ماه شب چهاردهم از تقویم قمری، بدر ماه روزه: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، ماه مبارک، رمضان ماه قمری: مدت بین رؤیت هلال ماه تا هلال دیگر، تقریباً برابر با ۵/۲۹ شبانه روز ماه مبارک: ماه نهم سال قمری، ماه روزه، ماه صیام، رمضان المبارک، رمضان ماه نو: ماه شب اول از تقویم قمری، هلال
مغاکی در فرانسوی} ابیسال {ژرف ترین جای دریا، سیم نکره، آیینه بانگ فریاد داد و فریاد میانه آب دریا عمیق ترین موضع دریا: کشتی هر که در این لجه خونخوارافتاد نشنیدیم که دیگر بکران میاید. (سعدی لغ)
مغاکی در فرانسوی} ابیسال {ژرف ترین جای دریا، سیم نکره، آیینه بانگ فریاد داد و فریاد میانه آب دریا عمیق ترین موضع دریا: کشتی هر که در این لجه خونخوارافتاد نشنیدیم که دیگر بکران میاید. (سعدی لغ)